صفحه ٢٣٤

چشم نداشت تنها درون خود را مى ديد، ولى تا چشمش باز شد، عالم وسيع دنيا را نيز مى بيند).
   تا چشم دل ما باز نشده، از حقايق آن عالم و حتى از باطن و ملكوت عالم دنيا بى خبريم، چون آنها را نمى بينيم: وقتى دنيا و عظمت كهكشان ها و ستارگان را، با چشم و يا دوربين و تلسكوپ مى بينيم از شگفتى ها و گستره آن تعجب مى كنيم، غافل از اينكه اين تازه مربوط به دنياست و نگرش و درك ما همانند درك نابيناست و هنوز چشم دلمان باز نشده است كه عظمت نامحدود الهى را ببينيم كه در آن صورت دنيا با همه وسعت و گستردگى اش برايمان تنگ مى گردد.
«وَ اُضَيِّقُ عَلَيْهِ الدُّنْيْا وَ اُبَغِّضُ اِلَيْهِ ما فيها مِنَ اللَّذّاتِ»
دنيا را بر او تنگ مى گردانم و لذتهاى آن را بر او مبغوض مى سازم.

 كوچكى دنيا در چشم ملكوتى و آخرت بين مؤمن
   ما چون جاى ديگرى را نمى بينيم و از عالم آخرت بى خبريم، خيال مى كنيم دنيا وسعت دارد، گرچه اين دنيا در مقايسه با عظمت خداوند در حكم صفر است، ولى آنگاه كه چشم دل انسان به عظمت الهى باز شد، به خُردى و كوچكى دنيا پى مى برد و از درك عالم آخرت و عظمت خداوند چنان غرق در سرور و لذت و بهجت مى شود، كه دنيا براى او تنگ مى گردد، بلكه آنرا فراموش مى كند، چنانكه اگر كسى با رصدخانه به مشاهده ستارگان و نحوه حركت آنها بنشيند، غرق در تماشاى آنها مى گردد و زندگى رو زمره خود را فراموش مى كند؛ چرا كه در فضاى بهت انگيز و بى كران كهكشانها وارد شده است.
   اگر چشم انسان به عالم ديگرى گشوده شود ـ كه اين عالم با همه عظمتش در برابر آن نا چيز است ـ ديگر نه تنها پرداختن به امور دنيا براى او لذت بخش نيست، بلكه آن را مانع از پرداختن به آخرت و توجه به عالم برين مى داند. در امور دنيا نيز اگر لذتى براى انسان حاصل گشت، تا مدتى بدان سرگرم مى گردد و بعد از دست يافتن به لذت بهتر، ديگر نه تنها از لذت اولى خوشش نمى آيد، بلكه از آن كراهت دارد و آنرا مانع رسيدن به لذت عاليتر و بزرگتر