صفحه ٢١٤

 (در جمله فوق خداوند از بنده اش مى خواهد كه در خواست و تمناى خود را بيان كند، تا خداوند به خواسته و تمناى او پاسخ دهد: درخواست درباره چيزى است كه انسان يا اطمينان دارد كه مى تواند بداندست يابد و يا ظن قوى دارد. اما در مورد چيزى كه انسان اطمينان دارد به آن نمى رسد، آرزو به كار مى رود. خدا مى فرمايد: درخواست كن و بالاتر از آن هر آرزويى دارى بيان كن تا به تو عطا كنم).
   بنگريد روح آن مؤمن اهل يقين به چه مقامى رسيده است و چه جوابى مى دهد:
«فَتَقُولُ الرُّوحُ: اِلهى عَرَّفْتَنى نَفْسَكَ فَاسْتَغْنَيْتُ بِها عَنْ جَميعِ خَلْقِك»
خداوندا؛ تو خود را به من شناساندى و با شناخت تو از همه خَلقت بى نياز شدم.
   خدايا وقتى به عظمت تو پى بردم، ديگر بهشت را مى خواهم چه كنم؟ (من با شناختن تو از همه چيز بى نياز شدم و مگر در مقابل تو چيزى قابل عرضه و توجه هست؟)

 كرامت، توفيق الهى و تعالى و رشد انسان مؤمن
«وَ عِزَّتِكَ وَ جَلالِكَ لَوْ كانَ رِضاكَ فى اَنْ اُقْطَعَ اِرْباً اِرْباً وَ اُقْتَلَ سَبْعينَ قَتْلَةً بِاَشَّدِ ما يُقْتَلُ بِهِ النّاسُ لَكانَ رِضاكَ اَحَبَّ اِلَى»
قسم به عزت و جلالت، اگر رضاى تو در آن باشد كه قطعه قطعه شوم و هفتاد بار به فجيع ترين وضع كشته شوم، در نزد من رضاى تو از هر چيزى بهتر است.
   وقتى اين جملات را بيان مى كند، به مانند كسى كه بلند پروازى كرده است و ادعاى سنگينى دارد كه به نظر مى رسد از بنده عاجزى ساخته نيست و گويا توهّم مى گردد اين ادعا موجب خودپسندى او گشته است، براى اينكه تفهيم كند اين ادعا تنها براى اين است كه رضاى خدا را بر هر چيز ديگر ترجيح مى دهد، نه اينكه به عجب و خودپسندى مبتلا گرديده، عرض مى كند:
«كَيْفَ اُعْجَبُ بِنَفْسى؟ وَ اَناَ ذَليلٌ اِنْ لَمْ تُكْرِمْنى»
چگونه به خود مغرور شوم؟ و حال اينكه اگر رفتار كريمانه تو نبود من ذليل مى بودم.
   آنچه گفتم كه جز به تو توجه ندارم و رضاى تو برايم از همه چيز ارزشمندتر است، به