هدف در اختيار انسان نباشد، يا جلوى استفاده از اين وسايل گرفته شود، و «حق» استفاده از اين وسايل به او اعطا نگردد، تأمين آن هدف مقدس، امرى دست نيافتنى خواهد بود. به همين جهت خداى متعال در اين عالَم، نعمتهاى ظاهرى و باطنى را در اختيار انسان قرار داده است. اين نعمتها، همان وسايلى است كه انسان بايد تكويناً از آن براى حركت تكاملى خويش استفاده نمايد و تشريعاً و قانوناً بايد مجاز به استفاده از اين امكانات و نعمتها باشد. چنانچه حق استفاده از اين وسايل، از او سلب گردد، با حكمت الهى منافات داشته و نقض غرض خداوند است. انسان نيز بايد تلاش كند كه به آن هدف نايل گردد: وَ أَنْ لَيْسَ لِلاِْنْسَـنِ إِلاَّ مَا سَعَى(188)؛ و اينكه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست.
بنابر اين اگر بنا است كه انسان با سعى و كوشش خويش به آن مقام شايسته و كمال برسد، پس بايد اولا توان لازم را دارا باشد و ثانياً بايد «مجاز» باشد كه از امكانات و لوازم تكامل استفاده كند؛ مثلا اولين امكان لازم، داشتن «حق حيات» است. اگر انسان در اين دنيا، حق حيات نداشته باشد، چگونه مىتواند حركت تكاملى انجام دهد و رشد داشته باشد؟ اگر بگوييم براى تكامل و رسيدن به قرب الهى آفريده شده است ولى حق ندارد زنده باشد، نقض غرض است.
3. توجه به «تزاحم» ذاتى عالم ماده، در تدوين نظام حقوقى
بايد توجه داشت كه خداى متعال در تعيين و «جعل حقوق»، مسأله «تزاحم» را كه ذاتى عالم ماده است مد نظر داشته است. توضيح اينكه: در اين عالَم، خداوند براى تحقق پديدهها اسبابى را قرار داده است. گاهى اين اسباب با يكديگر تزاحم نموده و موجب ضرر و زيان مىگردند. «گياه» براى رويش خود نيازمند آب است و منبع تأمين آب نيز باران است. حتى آب درياها اقيانوسها نيز حاصل بارشهاى اوليه است. در هر حال گياه يا مستقيماً از آب باران استفاده مىكند يا با واسطه، و در هر صورت نياز به باران ضرورى است. امّا گاهى باران با وجود همه خيرات و بركات، موجب جارى شدن سيل مىگردد و خرابى و تلفات فراوانى را به دنبال مىآورد. بنابر اين باران موجب مىشود كه گياه برويد و زمين سرسبز و خرّم گردد و در نتيجه زمينه تكامل انسان فراهم گردد؛ امّا همين باران گاه موجب مرگ انسانهاى ديگر