صفحه ١١١

جلسه هشتم خداوند و اعتبار حقوق

 1. مرورى بر مباحث جلسه قبل
در مطالب پيشين، بعضى مباحث بنيادى درباره حقوق را كه اصطلاحاً به «فلسفه حقوق» مربوط مى‌شود، مطرح كرديم.در جلسه قبل بحث به اين جا منتهى شد كه در حدّ اطلاع ما، هيچ يك از «مكاتب فلسفه حقوق» نتوانسته‌اند تبيينى منطقى و برهانى روشن براى اثبات حقوق ارائه دهند. گاهى گفته مى‌شود انسان داراى «حقوق طبيعى» يا «حقوق فطرى» است و گاهى منشأ حقوق را توافق مردم يك جامعه ذكر مى‌كنند؛ كه ما در مورد اين دو نظريه بحث كرديم و تا آن‌جا كه فرصت ما اجازه مى‌داد آنها را به نقد كشيديم.
ادعاى ما اين است كه اين مطلب تنها بر اساس «بينش الهى» قابل توضيح است. همان طور كه اشاره كرديم، امام سجاد(عليه السلام) در رساله حقوق خويش، اصل و اساس همه حقوق را حق خدا بر انسان مى‌داند و ساير حقوق را شاخه‌هايى برمى‌شمرد كه از اين ريشه اساسى مى‌رويند و اگر اين ريشه وجود نداشته باشد، ساير حقوق به درختى بى‌ريشه مى‌ماند. به تعبير قرآن كريم: مَثَلُ كَلِمَة خَبِيثَة كَشَجَرَة خَبِيثَة اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الاَْرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَار(88)؛ كلمه خبيثه (و سخن آلوده) به درخت ناپاكى شبيه است كه از روى زمين بركنده شده و قرار و ثباتى ندارد. درختى كه در زمين ريشه نداشته باشد يا مى‌پوسد يا مى‌گندد. بنابراين، نتيجه و بار نخواهد داد؛ امّا اگر درخت داراى ريشه محكمى باشد اگر چه، گاهى هم شاخ و برگش بخشكد يا پژمرده شود، به خاطر برخوردارى از ريشه ثابت، بار ديگر مى‌تواند شاخ و برگ بدهد.
بنابراين ادعاى ما در اين جا اين است كه ابتدا ما بايد حق الهى را ثابت كنيم و آن گاه بر اساس حق الهى، ساير حقوق را ثابت نماييم. درباره اين ادعا دو اشكال مطرح مى‌شود كه ابتدا