صفحه ٣٠٥

كه پيغمبر وظيفه‌اى جز ابلاغ رسالت و رساندن پيام الهى به مردم نداشت. او به آياتى از قبيل: وَ مَا عَلَى الرَّسولِ إلاَّ البَلَغُ المُبِين(262)؛ استناد مى‌كرد.
تا آن‌جا كه تاريخ نشان مى‌دهد ظاهراً قبل از معاويه كسى چنين سخنى را بر زبان نياورده و او اولين كسى است كه حق حاكميت پيامبر اسلام را انكار نموده است. حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در جواب معاويه نوشتند كه خداى متعال در قرآن كريم حضرت ابراهيم(عليه السلام)را بعد از كسب مقام نبوت و رسالت، به عنوان: «امام» معرفى نمود: وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَت فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِى قَالَ لاَ يَنَالُ عَهدِى الظَّلِمِين(263)؛ و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و وى آن همه را به انجام رسانيد، (خدا به او) فرمود: من تو را پيشواى مردم قرار دادم. (ابراهيم) پرسيد: از دودمانم (چطور)؟ فرمود: پيمان من به بيدادگران نمى‌رسد.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) به معاويه نوشت كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) از خداوند خواست كه دودمان او هم يكى پس از ديگرى مقام امامت و پيشوايى مردم را پيدا نمايند، و خواسته او در مورد پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مستجاب گرديد و خود آن حضرت بارها مى‌فرمود كه من آن كسى هستم كه حضرت ابراهيم در مورد امامت من، دعا نمود و خداوند نيز مرا «امام» قرار داد.
بنابراين، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) علاوه بر مقام رسالت، داراى مقام امامت و پيشوايى بود و به همين جهت حق حاكميت داشت.

 6. نقدى كوتاه بر ادله قرآنى منكران حق حاكميت پيامبر(صلى الله عليه وآله)
در اين‌جا اين پرسش اساسى مطرح است كه دلالت آياتى از قبيل: لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر(264) و نظير آن چيست؟ آيا اين آيات در مقام نفى حكومت و حق حاكميت پيامبر است؟ براى پاسخ به اين پرسش، لازم است يك بحث مفصل و علمى صورت پذيرد. اين‌گونه مباحث در روزنامه‌ها، مجلات و كتاب‌ها در حجم نسبتاً زيادى مطرح گشته است و متأسفانه جوانان ما