عمل كن، نگران نباش كه من چگونه عكسالعملى نشان مىدهم، از خدا مىخواهم كه به من صبر بدهد.
اكنون سؤالى كه مطرح است اين است كه اگر اراده الهى گزاف نيست و تابع مصالح و مفاسد است، پس چرا به ذبح يك جوان بىگناه و داراى كمالات فراوان دستور مىدهد؟
اينگونه پرسشها، جواب خاصى دارد. گاهى خدا براى اقوامى چيزى را حرام مىكند در حالى كه خودش قبلا آن را از طيبات قرار داده بود. اين مسأله از آن جهت است كه يكى از جمله مصلحتهاى انسان اين است كه در مقابل تخلفى كه مرتكب مىشود، تنبيه مناسبى شود تا اين تنبيه وسيلهاى براى اصلاحش گردد. قوم بنىاسرائيل به عنوان يك امتِ نقض كننده عهد خدا مستوجب تنبيه شدند. اين تنبيه به جهت اصلاح آنان بود و البته مىبايست مدتى اين تنبيه را تحمل كنند تا زمينه تكامل بعدى را پيدا كنند. اگر چه در ابتدا ضررها، محدوديتها و مشكلاتى بر بنىاسرائيل تحميل گشت و امور طيب و حلال بر ايشان حرام شد، امّا با اين تحريم طيبات، در نظر است كه جامعه بنىاسرائيل اصلاح گردند. بنابراين، در تحريم طيبات مصلحت نهفته است و تنبيه، امر گزافى نيست؛ همان گونه كه تنبيه هر متخلفى اگر به قصد اصلاح وى باشد، مىتواند مصلحت او يامصلحت جامعه را به دنبال داشته باشد. آيا مجازات متخلف به وسيله زندان، جريمه يا هر مجازات ديگر خلاف مصلحت است؟ خير، بلكه عين مصلحت وعاملى براى جلوگيرى از مفاسد بعدى است. گاهى ممكن است اوامر خداى متعال به طور موقت براى كسانى محدوديتها، مشكلات و حتى ضررهايى داشته باشد، اين بدان معنا نيست كه اين اوامر، خلاف مصلحت، و اراده خدا گزاف است؛ خير، اين اراده هم عين حكمت و مصلحت است، ولى مصلحت، متوقف بر اين تنبيه موقت است. شما گاهى فرزندتان را تنبيه مىكنيد و محروميتها و ضررهايى را برايش مىپذيريد؛ مثلا او را از بعضى خواستههايش منع مىكنيد، او را تفريح نمىبريد و يا برايش شيرينى نمىخريد. چرا اينگونه رفتار مىكنيد؟ به خاطر اين كه با اين تنبيه اصلاح شود.
10. حكمت فرمان ذبح حضرت اسماعيل(عليه السلام)
در مورد داستان حضرت ابراهيم(عليه السلام) دو نكته وجود دارد: نكته اول اين كه انسان بايد در مقابل خدا آنچنان عبد محض باشد كه هيچ چيز را از خودش نبيند، بلكه همه چيز را از او، و او را