براى چنين كسانى درك اين حالات متضاد به صورت جمعى ميسّر مى گردد گرچه ما به چنين مقامىنرسيده ايم و حقيقت آن را درك نكرده ايم، اما وجود چنين مقامىرا باور داريم و آن را توجيه پذير مىدانيم.
مرحوم علامه طباطبايى(رحمه الله) در توجيه ترتب دو حالت مذكور بر ياد و ذكر خداوند مىفرمودند: هنگامىكه انسان مشغول كارى است و توجهش كاملا معطوف به امور دنيوى است، اگر، ناگهان آيه قرآنى تلاوت شود يا صداى اذان به گوشش برسد، در اثر انتقال ناگهانى از حالتى به حالت ديگر، حالت اضطراب و ترس گونه اى به او دست مىدهد اما وقتى توجه او به خداوند تداوم يافت و با ياد خدا انس گرفت ثبات و آرامش بر ذهن و قلب او حاكم مى گردد. قرآن كريم در سوره زمر به همين مسأله اشاره كرده است:
اللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللّهِ...؛(85) خدا زيباترين سخن را [به صورت] كتابى متشابه، متضمن وعده و وعيد، نازل كرده است. آنان كه از پروردگارشان مىهراسند، پوست بدنشان از آن مىفراشد، (موى براندامشان راست مىشود)، سپس پوستشان و دلشان به ياد خدا نرم مى گردد.
بنا بر تحليلى كه ذكر كرديم، هنگامىكه مؤمنان آيات قران را مىشنوند، تغيير حالى مى يابند و به جهت مواجهه با قدرت و عظمت الهى حالت بيم و ترس به آنها دست مىدهد. اما به تدريج كه توجهشان متمركز در ساحت قدس الهى شد و با ياد خداوند مأنوس گرديدند، آن بيم و ترس به آرامش و سكون مبدل مى گردد.