صفحه ٧٧

فصل مميّز انسان را دلهره و اضطراب دانستند. آنان در اين نظريه خود كاملا تحت تأثير محيط و جامعه پيرامون خود قرار گرفتند و در حقيقت، موضعى انفعالى اتّخاذ كردند. اين در حالى است كه پيوسته و در طول تاريخ تا به امروز، ما بسيارى از مؤمنان به خدا و اولياى الهى را مى‌بينيم كه قلب و روحشان مالامال از اطمينان و آرامش است. اگر دلهره و اضطراب را فصل مميّز انسان بدانيم پس بايد بگوييم اين افراد انسان نبوده و نيستند!
از منظر قرآن اضطراب و نگرانى به جهت ترس از دست دادن نعمت ها، خوشى ها و لذت هاى زودگذر دنيا و محروم ماندن از آن‌ها، حالتى عرضى براى انسان است. انسان فطرتاً طالب سعادت و كمال است. حال اگر انسانى حقيقت سعادت خويش و راه رسيدن به آن را نشناخت و در نتيجه از رسيدن به سعادت محروم ماند، طبيعتاً گرفتار اضطراب و دلهره مى گردد. او از آن رو مضطرب و نگران است كه مبدأ خير و بخشنده سعادت و كمال را نشناخته تا با او ارتباط برقرار كند. چنين كسى اگر به سرچشمه خوبى ها راه يابد و با او پيوند برقرار سازد، نگرانى اش زدوده مى گردد. او اگر مبدأ وجود و خيرات و رب العالمين و كسى را كه تدبير جهان و انسان به عهده او است بشناسد، با خيالى آسوده بر او توكل و اعتماد مى‌كند و امور خويش را به او وا مى گذارد و او را وكيل خويش برمى گزيند و مطمئن است كه به او خيانت نمى‌كند:
وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفَى بِاللَّهِ وَكِيلا؛(82) و بر خدا اعتماد كن، همين بس كه خدا نگهبان [تو]است.