ايمان صحيح و استوار و اعتقاد راسخ و راستين به خدا، مستلزم ذكر خالصانه و دايمىذات اقدس الهى است. اگر كسى واقعاً خداوند را شناخت و به او ايمان آورد، جز خدا، هيچ چيز و هيچ كس ديگر را قابل ذكر نخواهد يافت و جز شوق انس با او، چيز ديگرى انگيزه ذكر او نمىشود. بديهى است وقتى كه خدا در دل كسى تجلى نمايد، آن دل جايى براى جلوه هاى غير خدايى نخواهد داشت. چنين كسانى از روى محبت شديد به خداوند او را ياد مىكنند: والَّذِينَ ءَامَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ؛(34) كسانى كه ايمان آورده اند در دوستى خدا سخت ترند. گاه انسان براى منافع شخصى به ياد دوستش مىافتد، اما گاه فقط رشته مودت و محبت، او را به ياد محبوب مىاندازد و باعث مىشود شب و روز به ياد او بوده و عقربه دلش همواره به سوى او متوجه باشد. آنچه باعث توجه بندگان خالص خدا به معبود خود مىشود و آنها را شيداى ديدار محبوبشان مىسازد، محبت است نه منفعت طلبى هاى دنيايى و اخروى. آنها حتى وقتى نام محبوبشان برده مىشود چنان وجدى مى يابند كه سر از پا نمىشناسند.
در همين زمينه روايتى درباره حضرت ابراهيم(عليه السلام) نقل شده است. مىدانيم كه به سبب محبت وافرى كه آن حضرت به خداوند داشت ملقب به «خليل الله: دوست خدا» گرديد. نقل شده كه فرشتگان مىخواستند درجه محبت حضرت ابراهيم به خداوند را بشناسند. وقتى آن حضرت گله گوسفند خود را در بيابان مى چراند، جبرئيل بين آسمان و زمين نداى «سبّوح قدوس» سر داد. با شنيدن آن ندا، حضرت ابراهيم(عليه السلام) به هيجان و