مردم مستحبات را انجام نمىدادند ناراحت مىشد و طاقت از دست مىداد و با عصبانيت به آنها تذكر مىداد كه نافله بخوانند. دليل ناراحتى و عصبانيت او اين بود كه حقيقت را مىديد و درك مىكرد كه مردم چه سرمايه هنگفت و عظيمىرا به آسانى از دست مىدهند. در نظر او مردمىكه به نافله و ذكر نمى پرداختند، چون گرسنه اى بودند كه از گرسنگى به تنگ آمده و نيازمند لقمه نانى است، اما توجه ندارد و غافل است كه ظرفى پر از غذاى لذيذ در برابرش نهاده اند! او مىديد كه مردم تا چه حد به اين نافله ها احتياج دارند و چه تأثيرى براى دنيا و آخرتشان دارد، و در عين حال غافلند. بنابراين جا داشت كه به جهت دل سوزى و مصلحت انديشى براى مردم، روحش آزرده گردد و عصبانى و ناراحت شود.
هم چنين مرحوم علامه طباطبايى(رحمه الله) نمونه بارز و برجسته كسانى بود كه اهل ذكر و خلوت با خدا بودند و لحظه اى توجهشان از خداوند قطع نمىشد. حالات و رفتار ايشان نشان مىداد كه توجهشان به جاى ديگر است و چندان مايل نبود با كسى سخن بگويد و گفتگو كند، چون از توجه ايشان به خدا كاسته مىشد. در جلسه درس، معمولاً به شاگردان نگاه نمىكرد و بيشتر نگاهش را به سقف مىدوخت، و اگر كسى رو در رو با آن بزرگوار گفتگو مىكرد مرحوم علامه به چشمانش نگاه نمىكرد. اين رفتارها براى اين بود كه توجهش به خداوند باقى بماند. حتى گاهى به ايشان سلام مىكردند، اما ايشان در عالم خود بودند و متوجه نمىشدند. ايشان خيلى كم و مختصر حرف مىزدند و همواره در حال ذكر و توجّه بودند.