نمىكند؟ عين همين سؤال در مورد حق حيات هم وجود دارد. به فرض، با توجه به معناى دومى كه براى حقوق طبيعى گفتيم، پذيرفتيم كه انسان حق حيات دارد و اين حقِ طبيعى اوست كه حيات خود را حفظ كند، اما آيا اين حق مطلقاً ثابت است؟ آيا اگر چه انسانى هزاران انسان ديگر را هم با بمب اتم بكشد و نابود كند، باز هم حق دارد كه زنده بماند؟ يا اين كه طبيعت انسان فقط اجمالا حقى به نام حق حيات را اقتضا مىكند اما اين كه اين حق مطلقاً و در هر شرايطى ثابت باشد چنين اقتضايى ندارد؟
به نظر مىرسد روشن است اگر هم حقوق طبيعى را به اين معنا بپذيريم، ولى هيچ گاه معناى آن، اين نيست كه اين حقوق به طور مطلق و در هر شرايطى براى انسان ثابت باشد. بديهى است حق غذا خوردن تا جايى است كه از مسير صحيح خود و با شرايط خاص اِعمال شود؛ مثلا اينطور نيست كه چون يك انسان حق غذا خوردن دارد، بتواند غذاى ديگران را بدون اجازه و رضايت آنان بردارد و بخورد و براى اين كه خود غذا بخورد حق غذا خوردن را از ديگران سلب كند. يا حق حيات يك انسان تا مادامى محترم و ثابت است كه او حق حيات را از انسانهاى ديگر سلب نكرده باشد، وگرنه حق حيات از او سلب مىشود. سلب حق حيات از چنين كسى نه تنها ناحق نيست بلكه عين حق است. قرآن كريم در اين رابطه مىفرمايد: وَ لاَتَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ(76)؛ و نفسى را كه خدا حرام گردانيده، جز به حق مكشيد.
البته در حالت كلى، قرآن حق حيات انسان را محترم شمرده و سلب آن را تجويز نكرده است، اما مواردى پيش مىآيد كه همين قتل نفس نه تنها سلب حق نيست بلكه امرى واجب و لازم است كه اگر انجام نگيرد موجب فساد و تضييع حق ديگران مىشود و حيات جامعه و انسانهاى ديگر به خطر مىافتد: وَلَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَوةٌ يَا أُوْلِى الاَْلْبَاب(77)؛ و اى خردمندان شما را در قصاص زندگانى است. اگر اين يك نفر كشته نشود موجب كشته شدن و از بين رفتن صدها فرد ديگر خواهد شد؛ پس براى حفظ حيات انسانهاى ديگر بايد اين يك نفر اعدام شود تا جلوى تجاوز به حق حيات ديگران گرفته شود.
اما اعلاميه جهانى حقوق بشر اين ملاحظات را قبول ندارد و مىگويد مجازات اعدام بايد
نظریه حقوقی اسلام ج1
جلسه پنجم: خاستگاه و منشأ حقوق