كردند و در هر سه بار هم تنها كسى كه دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را اجابت كرد، اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود. سپس حضرت رو به على(عليه السلام) كه در آن زمان نوجوانى ده يا سيزده ساله بود، كرده و فرمودند: تو جانشين من خواهى بود. عموهاى پيامبر رو كردند به ابوطالب و با خنده و تمسخر گفتند: فردا اين بچهات بايد امير شود و تو هم بايد از او اطاعت كنى(71)!
اين حديث كه به «حديث انذار» مشهور است و بسيارى از تاريخنويسان معتبر سنّى و شيعه آن را نقل كردهاند، به روشنى دلالت مىكند كه جانشين و خليفه پس از پيامبر، على بن ابيطالب است.
حديث معروف ديگر در همين رابطه، حديث منزلت است. اين حديث مربوط به تنها جنگى است كه حضرت على(عليه السلام) در آن شركت نداشت. زمانى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) براى جنگ تبوك از مدينه خارج مىشدند به اميرالمؤمنين على(عليه السلام) فرمودند يا على تو در مدينه بمان و سرپرستى زن و بچهها در مدينه بر عهده تو باشد. اميرالمؤمنين به گريه افتاد و عرض كرد يا رسول الله، من دلم مىخواهد در جهاد شركت كنم. پيامبر اكرم او را دلدارى دادند و فرمودند آيا نمىخواهى نسبت به من، مانند هارون نسبت به موسى باشى؟ اَنْتَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هَرُونَ مِنْ مُوسَى اِلاَّ اَنَّهُ لاَ نَبِىَّ بَعْدِى(72)؛ تو نسبت به من، مانند هارون نسبت به موسى هستى، جز اين كه بعد از من پيامبرى نيست؛ يعنى همان طور كه حضرت هارون، جانشين حضرت موسى(عليه السلام) بود، تو نيز جانشين من هستى، با اين تفاوت كه حضرت هارون پيامبر بود ولى تو پيامبر نيستى (چون پيامبرى به من ختم مىشود).
به هر حال، پيامبر اسلام در موارد متعدد و به مناسبتهاى مختلف، مسأله جانشينى حضرت على(عليه السلام) به جاى خود را براى مردم بيان كرده بود و بسيارى از موارد آن را شيعه و سنّى، هر دو، نقل كردهاند. علاوه بر همه آنها، باز هم براى آن كه جاى عذر و بهانه و ترديدى براى كسى باقى نماند، اين مسأله را در يك مجمع عمومى بسيار بزرگ از مسلمانهايى كه از اطراف و اكناف جمع شده بودند نيز اعلام كردند. پيامبر در آخرين سال عمر شريفشان دستور دادند تا اعلام كنند كه امسال هر كس از هر كجا كه مىتواند خود را به مكه برساند و در مراسم حج شركت نمايد. اين همان حجى است كه به «حجة الوداع» معروف است؛ يعنى آخرين
نظریه حقوقی اسلام ج1
جلسه چهارم: «حق» و مفاهيم مختلف آن (4)