صفحه ٣٤

ذهن ما يا ديگران وجود دارد حكايت از يك واقعيت خارجى مى‌كند و منطبق بر آن است. پس، هم خود آن واقعيت خارجى را مى‌گوييم حق است و هم اين اعتقادى كه حكايت از آن واقعيت خارجى مى‌كند. در مقابل اعتقاد حق، اعتقاد باطل قرار مى‌گيرد؛ يعنى اعتقادى كه على‌رغم تصور شخص، واقعيتى ندارد و پندارى باطل و خيالى است.
با توجه به توضيحات فوق، اكنون مى‌گوييم ما معتقديم در امور دينى يك سلسله عقايدى وجود دارد كه حكايت از واقعيت مى‌كند؛ يعنى صرف نظر از اعتقاد ما، در متن خارج هم واقعاً اين‌چنين است؛ مثلا حق بودن اعتقاد به توحيد و يگانگى آفريدگار جهان بدين معنا است كه در متن خارج هم غير از خداى يگانه، خداى ديگرى نيست. هم‌چنين حق بودن اين اعتقاد بدين معنا خواهد بود كه عقايد مقابل آن، نظير اعتقاد به تثليث، ثنويت و يا چندخدايى باطل هستند: ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِل(17)؛ اين بدان سبب است كه خدا خود حق است و آنچه به جاى او مى‌خوانند آن باطل است.
در اين جا به مناسبت بحثى داشتيم درباره يكى از مباحثى كه اخيراً در جامعه ما مطرح شده و يكى از سوغات‌هاى نامبارك فرهنگ غرب است كه در برخى از جرايد و سخنرانى‌هاى دگرانديشان داخلى ترويج مى‌شود. آنان مى‌گويند در امور دينى يك حق واحد وجود ندارد بلكه همه اديان حقند. گاهى نيز اين‌گونه تعبير مى‌كنند كه «يك» صراط مستقيم نداريم بلكه «صراط‌هاى مستقيم» وجود دارد. راه راست يكى نيست بلكه هر دينى يك راه راست است. اين تفكر، «پلوراليسم دينى» يا «كثرت‌گرايى دينى» ناميده مى‌شود. طرفداران اين نظريه مى‌گويند اعتقاد به توحيد و اين كه بگوييم خدا يكى است، يك اعتقاد حق است و اعتقاد به تثليث و سه خدايى نيز اعتقاد حق ديگرى است. اعتقاد به وجود خدايى كه آفريننده همه هستى و موجودى مجرد و غير جسمانى است يك اعتقاد حق است و اعتقاد بوداييان هم كه مى‌گويند خدايى وجود ندارد اعتقاد حق ديگرى است. در مورد مذاهب مختلف موجود در يك دين هم مى‌گويند همه آنها حقند؛ مثلا در مسيحيت، هم مذهب كاتوليك، هم ارتدوكس و هم پروتستان حقند. يكى از معانى و تفسيرهاى پلوراليسم دينى همين است كه بگوييم چند دين، على‌رغم داشتن آموزه‌هاى مخالف و متضاد، همگى حق و درست هستند.
اما اين گفته كه هم اعتقاد به يك خدايى و هم اعتقاد به سه خدايى، هر دو حق و درستند،