صفحه ١٦٠

عهده‌دار نمى‌شويم، پس اصلا حقى وجود ندارد؛ چون كسى «مكلّف» به احترام به آن حق نشده است. حقيقت يك حق با الزام ديگران به رعايت آن، داراى ارتباط تنگاتنگ است و نمى‌توان اين دو را از يكديگر منفك نمود.
روش ديگر در اثبات مطلب فوق، نگاه درون دينى است. يعنى ما به محتواى قرآن كريم وسخن پيشوايان اسلام نظر مى‌افكنيم. آيا با توجه به آيات و روايات، اسلام ديدگاه نفى تكليف را مى‌پذيرد؟ از طرفداران اين ديدگاه مى‌خواهيم صريح و شفاف به اين پرسش پاسخ دهند كه آيا «خدا» را قبول دارند يا نه؟ اين كه گفته شود: من هيچ گاه بى‌خدا زندگى نكرده‌ام؛ يك جواب فلسفى و پاسخ روشن به اين پرسش نيست. اعتقاد شما به خدا از سه حالت خارج نيست: يا اصلا به خدا اعتقاد نداريد؛ يا در وجود خدا شك داريد و يا به خدا معتقد هستيد. در دو حالت اول و دوم كه خدا را قبول نداشته باشيد، يا در وجود او شك داشته باشيد، ادّعاى «روشنفكر مذهبى» يا «ملى ـ مذهبى» يك ادعاى منافقانه است. شما نمى‌توانيد بگوييد: ما روشنفكر مذهبى هستيم. اين چه اسلامى است كه خدا را قبول ندارد؟! ماسك نفاق را از چهره خود دور سازيد و به طور صريح بگوييد: ما ملحد و لامذهب هستيم. اگر مى‌گوييد نه، معتقد به خدا هستيم (حالت سوّم)، از نظر شما خدا به چه معنايى است؟ آيا جز اين است كه او ما را آفريده، و هستىِ ما از اوست؟ آيا از نظر شما معناى ديگرى دارد؟ اگر قبول داريد كه هستى ما از او و ما مِلك خدا هستيم. و او با اراده خويش انسان و عالَم را آفريده است، پس هستى ما وابسته به او، و ما در اختيار او هستيم. اگر او بخواهد هستيم و اگر نخواهد، وجود نداريم: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أرَادَ شَيْئَاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون(121)؛ فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مى‌گويد: «موجود باش!»، آن نيز بى‌درنگ موجود مى‌شود.
نيز قرآن كريم مى‌فرمايد: قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعًا بَلْ كَانَ اللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً(122)؛ بگو: چه كسى مى‌تواند در برابر خداوند از شما دفاع كند هرگاه زيانى براى شما بخواهد، و يا اگر نفعى اراده كند (مانع گردد)؟! و خداوند به همه كارهايى كه انجام مى‌دهيد آگاه است. خدا يعنى كسى كه هستى به امر و اراده او به وجود آمده، و دوام هستى ما به اراده او وابسته است و اگر اراده او نباشد نابود خواهيم شد.