صفحه ١٥٥

لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِى بِهِ أَنِ اعْبُدُو اللّهَ رَبِّى وَ رَبَّكُمْ وَ كُنْتَ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مَا دُمتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِى كُنْتَ أَنْتَ الرَّقيِبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَىْء شَهِيد(120)؛ و آن گاه كه خداوند به عيسى بن مريم مى‌فرمايد: آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را به عنوان دو معبود غير از خدا انتخاب كنيد؟! مى‌گويد: منزهى تو! من حق ندارم آن‌چه را كه شايسته من نيست، بگويم! اگر چنين سخنى را گفته باشم، تو مى‌دانى. تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهى؛ و من از آنچه در ذاتِ (پاك) توست، آگاه نيستم. به يقين تو از تمام اسرار و پنهانى‌ها با خبرى. من، جز آنچه مرا به آن فرمان دادى، چيزى به آنها نگفتم؛ (به آن‌ها گفتم:) خداوندى را بپرستيد كه پروردگار من و پروردگار شماست. و تا زمانى كه در ميان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم؛ ولى هنگامى كه مرا از ميانشان بر گرفتى تو خود مراقب آن‌ها بودى؛ و تو بر هر چيز، گواهى.
روز قيامت از حضرت مسيح(عليه السلام) سؤال مى‌شود كه آيا تو به مردم گفته بودى كه مراخداى خودتان قرار دهيد؟! حضرت مسيح(عليه السلام) در جواب عرض مى‌كند: پروردگارا! به مردم چيزى جز اين نگفتم كه خداى يگانه‌اى را كه پروردگار من و شماست، پرستش كنيد و هيچ گاه از آنان نخواستم كه مرا به عنوان خدا پرستش نمايند.
از آن‌جا كه اين اعتقاد ميان مسيحيان رواج داشته است، قرآن كريم آن را به صورت گفت و گويى كه بين خدا و حضرت مسيح(عليه السلام) در قيامت تحقق خواهد يافت، بيان مى‌فرمايد. به هر حال، چنين اعتقادى از ديرباز در بين مسيحيان وجود داشته و هنوز هم تقريباً بين كليساهاى مختلفِ مسيحيت (ارتدوكس، كاتوليك، پروتستان) به عنوان يك اصل مشترك رواج دارد. از نظر همه آنان، به دار كشيدن حضرت عيسى(عليه السلام) كه تجسد يافته خداست، سبب نجات انسان‌ها گشت.
در هر حال، مسيحيان به تدريج در مواجهه با اين‌گونه تعاليم، شروع به پرسش‌گرى كردند و آنها را مورد ترديد و تأمل قرار دادند. علاوه بر اين، رفتار ظالمانه و بى‌رحمانه‌اى كه كليسا به كمك دولت‌ها انجام مى‌داد، در افزايش نارضايتى و اعتراض مردم مسيحى تأثير فراوان داشت. كليسا معمولا پشتيبان پادشاهان اروپا بود و در مواردى خود نيز ادعاى سلطنت داشت. سرانجام اروپاييان خواهان پايان سلطه كليسا در مغرب زمين و آزادى مردم از تحميل اين عقايد ناروا شدند.