صفحه ١٤١

اسحاق و ديگرى اسماعيل عنايت نمايد. سال‌ها گذشت. اكنون اسماعيل كه نوجوانى زيبا و با كمال شده است به همراه پدرش به سرزمين مكه آمده تا پايگاهى براى پرستش خدا درآن ديار بنا نمايد. در چنين شرايطى حضرت ابراهيم(عليه السلام)در رؤياى نبوت مى‌بيند كه اسماعيل را ذبح مى‌كند. اين خواب براى پيامبر بت‌شكن حجت بود. بنابراين هر چه زودتر بايد به اين تكليف عمل نمايد. در اين ماجرا هيچ گاه ناشايست بودن اين وظيفه، به ذهن او خطور نكرد؛ با اين توجيه كه اسماعيل نوجوانى زيبا و آراسته است كه در سنين پيرى به حضرت ابراهيم(عليه السلام) داده شده است؛ چرا بايد او را سر ببرد؟ و از همه مهم‌تر، چگونه مى‌توان انسان بى‌گناهى را سر بُريد؟
در هر حال، پيامبر الهى تصميم گرفت كه تكليفش را انجام دهد. انجام اين تكليف شايد براى آن حضرت كه حدود هشتاد سال از عمر يكصد ساله خود را با نبوت و هدايت مردم گذرانده است چندان عجيب نباشد، ولى عكس‌العمل فرزندش كه نوجوانى تازه تكليف است، بسيار عجيب است. وقتى پدر وظيفه و مأموريت الهى خويش را با فرزند در ميان گذاشت، بااستقبال او روبرو شد: فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قَالَ يَا بُنَىَّ اِنّى اَرَى فى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنى إِنْ شَاءَ اللّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ(107)؛ هنگامى كه با او به جايگاه «سعى» رسيد، گفت: پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح كنم، نظر تو چيست؟ گفت: پدرم! هر چه دستور دارى اجرا كن، به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت.
اين داستان در قرآن كريم به صورت مكرر آمده و روايات زيادى نيز در اين باره وجود دارد. بنابراين به هيچ وجه قابل ترديد و تشكيك نمى‌باشد. با اين حال، اين مسأله از نظر فقهى و نيز فلسفه حقوق جاى بحث و بررسى بسيار دارد؛ چه اين كه اين عمل قتل نفس زكيّه است. چگونه خدا دستور به كار حرام مى‌دهد؟ مگر اوامر و نواهى خداى متعال تابع مصالح و مفاسد نيست؟ قتل يك انسان بى‌گناه چه مصلحتى در پى دارد؟ آيا خدا حق دارد چنين دستورى را بدهد؟ آيا بر پيامبر اطاعت از چنين فرمانى واجب است؟ و اصولا اين داستان چگونه قابل تحليل و تبيين است؟
يكى از پاسخ‌هاى معروف اين است كه اين امر، يك امر امتحانى بوده و در امر امتحانى لازم نيست مصلحت و مفسده واقعى رعايت شده باشد. در جايى كه مصلحت واقعى وجود