صفحه ١٤٧

از منظر حسّ ما، در همه جا هستند، يك نگاه ديگرى نياز است تا انسان بتواند با آن ها مواجه شود. عمده آن است كه ما بتوانيم متوجه ى ابعاد غيبى و حقايق معنوى آن ها بشويم، همين كه ما متوجه ى نحوه ى وجود غيبى آن ها شديم، با توجّه به اين كه ما استعدادى داريم كه به كمك آن مى توانيم با حقايق مواجه گرديم در صورت رجوعِ درست، برايمان ظاهر مى شوند، همين طور كه وقتى متوجّه وجود نور شديد و توانستيد با نفس ناطقه با آن مواجه شويد آن براى شما ظاهر شد. اميرالمؤمنين (ع) در دعاى صباح كه با خدا مناجات مى كنند، عرضه مى دارند: «يا مَنْ دَلَّ عَلي ذاتِهِ بِذاتِه» اى كسى كه ما را از طريق ذات خودش به خودش راهنمايى مى كند. به اين معنا كه براى ديدن خدا، خود خدا كافى است و خودش نمايانگر خودش است، كافى است ما بتوانيم نظر كنيم، او را ظاهر مى يابيم. ما اگر متوجّه باشيم كه امامانِ ما به عنوان حقايق باطنىِ عالم و واسطه هاى فيض بين خلق و خالق، راز و يا به تعبير خودشان «سرّ» هستند، تلاش مى كنيم با چشمِ رازبين به آن ها نگاه كنيم و ساحتى را در خود به صحنه بياوريم كه شايسته ى مواجهه با آن ها باشد.
ملاحظه فرموديد اگر بخواهيد نور خورشيد را با چشم حسّى ببينيد و از اين ساحت كه ميز را مى بينيد بالاتر نياييد پيش خود مى گوييد: «نور كو؟!»- چون مثل صندلى آن را حسّ نمى كنيد- لباس من را به خوبى مى بينيد و به واسطه ى نور هم مى بينيد، ولى حسّ شما از آن ساحت كه لباس من را مى بينيد مى پرسد نور كو؟ با اين كه براى نفس ناطقه ى شما وجود نور مسلّم است ولى چون طورى نيست كه بشود به آن اشاره كنيد نمى توانيد