صفحه ١٤٦

سطحى دعوت مى كند، فاطمه يك راز است اما نه رازى كه از دركش نااميد بشويم؛ بلكه رازى است كه بايد با چشم رازبين بر او نگريست، بايد ساحت درك خود را از عالم محسوس به عالمى ديگر ارتقاء داد.
شما در حال حاضر در حال ديدن بدن بنده هستيد بدون آن كه متوجه باشيد قبل از ديدن بدن بنده نورى را مى بينيد كه در اتاق هست و عامل ديدن بنده شده، با توجّهى كه بنده نسبت به آن نور به شما مى دهم، متوجه نورى مى شويد كه در اتاق است ولى تا من شما را متوجه وجود آن نور نكرده بودم متوجه آن نبوديد چون نظرتان به جاى ديگرى
بود و جهت ادراكِ خود را به سوى نور نينداخته بوديد در حالى كه نور در معرض ديد شما بود، كافى بود ساحت خود را از نظر به بدن بنده به نظر به نور تغيير مى داديد، در آن صورت نور را در معرض خود مى يافتيد ولى از ساحتى ديگر، به همين جهت حالا هم كه متوجه ى نور شده ايد اين طور نيست كه نور را به همان صورتى كه اين ميز را مى بينيد، ببينيد، به راحتى چشم خود را به ميز مى اندازيد و آن را رؤيت مى كنيد ولى نور را با نگاه و ساحت ديگرى مى بينيد كه مثل ميز قابل اشاره نيست و اگر كسى از شما پرسيد نور كو؟ شما نمى توانيد مثل ميز به نور اشاره كنيد و آن را نشانش بدهيد چون سؤال كننده بر مبناى ساحتى سؤال مى كند كه در آن ساحت نور در معرض او قرار نمى گيرد.
نگاه به خدا و حقايق غيبى، مثل ائمه ى معصومين (ع) و به خصوص حضرت فاطمه ى زهرا (س)، با ساحتى ماوراء ساحتى كه حسّ و حتى عقل در صحنه است، ميسر است. آنان حقايقى هستند كه در عين محجوب بودن