صفحه ٣٦٧

قَالَ مَا مِنْ قَلْبٍ إِلَّا وَ لَهُ أُذُنَانِ عَلَى إِحْدَاهُمَا مَلَكٌ مُرْشِدٌ وَ عَلَى الْأُخْرَى شَيْطَانٌ مُفْتِنٌ هَذَا يَأْمُرُهُ وَ هَذَا يَزْجُرُهُ الشَّيْطَانُ يَأْمُرُهُ بِالْمَعَاصِى وَ الْمَلَكُ يَزْجُرُهُ عَنْهَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ


فرشته ايست راهنما و بر سر ديگرى شيطانيست فتنه انگيز، اين فرمانش دهد و آن بازش دارد. شيطان به گناهان فرمانش دهد، و فرشته از آنها بازش دارد، و اين است كه خداى عزوجل فرمايد: «در جانب راست و چپ نشسته ايست، بگفته ئى زبان نگشايد، جز آنكه نزدش رقيب و عتيد حاضرند، 17سوره 50».
 شرح - كلمه قلب به دو معنى استمال مى شود: 1- گوشت صنوبرى شكلى كه در جانب چپ سينه قرار دارد و قسمتى از درونش مجوف است و ميان آن خون سياهى است كه منبع و سرچشمه روحست، از اين رو شريفترين و مهمترين اعضاء بدنست، و بلكه زندگى و بقاء ساير اعضاء بدن باو بستگى دارد. 2- گوهر روحانى و لطيفه ربانى كه به قلب صنوبرى ارتباط و تعلقى دارد كه در بيان حقيقت و نحوه ارتباطش حكماء و فلاسفه سخن بسيارگفته اند، ولى بعد از همه گفته ها بايد گفت:

 مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر       ما همچنان در اول وصف تو مانده ايم

 در اينجا مرحوم مجلسى فرمايد: و چه خوب فرمايد: معرفت حقيقت قلب و صفاتش بر بيشتر مردم مخفى مانده، و ائمه ما عليهما السلام جز بكنايه و اشاره بيان نكرده اند و احتياط اين است كه ما به آنچه آنها درباره قلب بيان كرده اند اكتفا كنيم، و آنچه آنها بيان كرده اند صلاح و فساد و آفات و درجات قلب است و سپس در تكميل و تهذيب قلب از صفات شيطانى و آراستنش به ملكات روحانى بكوشيم. پايان
 مترجم گويد: به عقيده ما همان عدم بيان ائمه عليهما السلام علت طولانى و اختلافات بسيار حكما و فلاسفه شده است، مانند بسيارى از مطالب ديگر كه چون ذوات مقدسه عليهما السلام براى اين كه صلاح ندانسته از آن سخن به ميان نياورده اند، بشر وارد خيالبافى و خرافات تراشى شده است، برخلاف آنچه را كه براى دنيا يا آخرت بشر مفيد دانسته و بيان كرده اند كه امروز پس از گذشتن چهارده قرن و با وجود خرابكاريهاى جاعلين  و محرفين آن مطالب تا حدى براى ما روشن و واضحست، مثلاً در موضوع معاد آنچه براى انسان مفيد است، اين است كه بداند كردار و رفتار او حساب و كتاب و پاداش و عقاب دارد تا از ستم و تجاوز دورى كند، وقتى در قرآن و احاديث دقت مى كنيم  مى بينيم، هدف اصلى و لبه تيز سخن در موضوع معاد همين اصل است، ولى كتب فلاسفه و عرفا را بنگريد كه در اطراف حشر و صراط و بهشت و دوزخ چه لاطائلاتى بافته اند، و نيز در موضوع علم خدا قرآن مجيد مى گويد: يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ «خدا خيانت چشمها و آنچه را سينه ها پنهان مى كنند مى داند»و نهج البلاغه مى گويد: يعلم عجيج الوحوش فى الفلوات و معاصى العباد فى الخلوات «خدا فرياد حيوانات وحشى را در بيابانها و گناه بندگانرا در خلوتها مى داند»و نيز صدها آيه و حديث ديگر به  اين مضمون وارد شده است تا بشر را آگاه كند كه ناظرى بسيار دقيق و حساس گفتار و رفتار او را كنترل ميكند، ولى فلاسفه و عرفا در موضوع علم خدا سخن ازحصولى و حضورى و اجمالى و تفصيلى و اعيان ثابته و مثل  افلاطونى و صدها اصطلاح مخترع ديگر به ميان