صفحه ١٠٨

كه هر انسانى حق دارد زنده بماند. به تبع حق حيات، ساير چيزهايى را كه از مقوّمات حيات اوست نيز حق دارد فراهم كند. اكنون در مورد همين حق حيات سؤال مى‌كنيم اين حيات را چه كسى به ما داده است؟ بديهى است كه اصل وجود ما از خداست. قبل از اين كه او ما را بيافريند ما وجودى نداشتيم تا حقى داشته باشيم. اگر او اراده كند كه من به وجود بيايم و حيات داشته باشم آن گاه حق حيات خواهم داشت؛ چرا؟ چون خداى متعال خواسته كه باشم و زنده بمانم. اگر او نمى‌خواست و نخواهد، من چه بودم و چه هستم تا حقى داشته باشم؟ اين حياتى كه من آن را حق خود مى‌دانم چيزى است كه خداوند به من داده است و به اراده اوست كه محقق است. بنابراين، معلوم مى‌شود اساسى‌ترين حقوق، يعنى حق حيات، از خداى متعال ناشى مى‌شود.
از ديگر حقوق اساسى كه به دنبال حق حيات مطرح مى‌شود حق مالكيت و حق استفاده از ساير نعمت‌هايى است كه بقاى انسان به آنها بستگى دارد؛ مانند حق مسكن، حق خوراك، حق پوشاك و ... . اين حقوق از كجا ناشى مى‌شود؟ اگر من مانند جمادات بودم و خداوند مرا آن‌چنان نيافريده بود كه مى‌بايست غذا بخورم، آيا من حق غذاخوردن داشتم؟ اين خداست كه مرا خورنده آفريده و در كنارش خوردنى‌ها را نيز خلق فرموده است؛ پس اين خداست كه حق خوراك به من داده است. اگر او مرا «خورنده» نيافريده بود و «خوراكى‌ها» را خلق نكرده بود من چه حقى داشتم؟
هم‌چنين حق مسكن، يعنى اين كه من حق دارم بر روى كره زمين مكانى را براى زندگى و خانه و كاشانه انتخاب كنم، از جمله حقوق بشر شمرده مى‌شود كه در اعلاميه حقوق بشر هم آمده است. باز سؤال مى‌شود كه اگر خداوند مانند برخى از موجودات مرا طورى آفريده بود كه نياز به مسكن نداشتم، به چه دليل مى‌توانستم بگويم حق مسكن دارم؟ هم‌چنين اين خداوند است كه طبيعت پيرامون مرا طورى آفريده و شرايطى در آن پديد آورده كه اگر من بخواهم براى خود خانه درست كنم، بتوانم. اگر خداوند طبيعت را اين‌گونه نيافريده بود، مسكن و حق آن از كجا پيدا مى‌شد؟
از طرف ديگر نيز اين كه مى‌گوييم ريشه همه حقوق به خداوند باز مى‌گردد، به اين جهت است كه اين خداست كه انسان را موجودى بااراده و انتخاب‌گر آفريده است. اگر خداوند مرا موجودى بى‌شعور يا بى‌اراده آفريده بود، من در مورد مرگ يا حيات، اختيار يا عدم اختيار مسكن، خوردن يا نخوردن غذا و ... چه مى‌توانستم بكنم؟ آيا در اين صورت باز هم براى من