بهايى قايل نباشد؛ اين تفسير ماترياليسم اخلاقى است. آن شخص به عنوان يك نويسنده روحانى و مسلمان در كتابش نوشته بود آنچه كه بد و غلط است ماترياليسم اخلاقى است؛ يعنى اين كه انسان فقط فكر شكم و شهوتش باشد، اما ماترياليسم فلسفى كه بگويد غير از ماده چيزى وجود ندارد، اين يك مكتب فلسفى است و اشكالى ندارد. در همان كتاب نوشته بود اين كه مسلمانها مىگويند لا اله الا الله، منظور از اين «الله»، ايدهآل اخلاقى است و لا اله الا الله يعنى نبايد جز خوبىها چيز ديگرى را پرستش كرد. الله يعنى چيزى كه خوب است و مظهر همه خوبىهاست و لا اله الا الله يعنى تثبيت خوبىها و نفى هر زشتى و بدى. مغالطهاى كه در اين جا صورت مىگرفت به اين صورت بود كه مىگفتند: مگر از يك طرف ـ همچنان كه از ديرباز بين فلاسفه معروف بوده و علماى دينى و انبيا هم گفتهاند ـ نمىگوييم انسان فطرتاً طالب حق و حقيقت و نيكىها و خوبىهاست و گرايش به خير و خوبى دارد. از طرف ديگر، يكى از اسماى خداوند، «حق» است: فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ(60)؛ پس بلند مرتبه است خدا، فرمانرواى بر حق. و نيز مىگوييم خدا يعنى مظهر همه خيرها و خوبىها. اكنون وقتى اين دو مطلب را كنار هم بگذاريم نتيجه اين مىشود كه وقتى مىگوييم انسان فطرتاً خداجو و خداطلب است، منظور همان است كه انسان فطرتاً خيرخواه و طالب خوبىهاست؛ يعنى به دنبال «ايدهآلهاى اخلاقى» و نيكىهاست. نظير اين مطالب را قبل از انقلاب، برخى روشنفكرها در كتابهايشان كه گاهى نام تفسير قرآن نيز داشت، مىنوشتند و حتى بعضى از كسانى كه سابقه تحصيلات طلبگى و حوزوى داشتند به اين آلودگىهاى فكرى مبتلا شده بودند و كتاب با نام توحيد مىنوشتند و حتى در محافل دينى و حوزههاى علميه پخش مىكردند، در حالى كه محتوايش اين نوع مطالب بود.
به هر حال، در خصوص واژه حق در قرآن نيز چون اين واژه به معانى متعددى در قرآن استعمال شده، حتماً بايد اين تفكيك معانى صورت پذيرد تا بتوانيم درباره حق و حقوق از ديدگاه اسلام بحث كنيم. قرآن در يك جا مىفرمايد: وَ فِى أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالَْمحْرُوم(61)؛ در اموال ايشان (پرهيزكاران) براى سائل و محروم حقى است. و گاهى مىفرمايد: أَللَّهُ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِين(62)؛ خدا آن حق آشكار است. روشن است كه كلمه حق در اين دو آيه به يك معنا نيست و
نظریه حقوقی اسلام ج1
جلسه چهارم: «حق» و مفاهيم مختلف آن (4)