صفحه ٣٩

فكر به آن ها تعلق داشته باشد و از كليات با خبر شود؟ مُثُل؛ حقايق عينى يا كلياتى در عالم متعالى هستند كه در مقرّ آسمانى خود جاى دارند». «1»
چنان چه ملاحظه مى فرماييد افلاطون توانسته است تا اين حد بفهمد كه حقايقى در عالم غيب هست كه انسان هاى انديشمند اگر بتوانند با آن حقايق ارتباط پيدا كنند به حكمت و معرفت دست مى يابند. پس از افلاطون در حوزه ى تفكر اسلامى، جناب فارابى از طريق عقل و استدلال متوجه حقايق غيبى مى شود و تحت عنوان «عقل فعّال» از آن خبر مى دهد و سخن را تا آن جا جلو مى برد كه روشن مى كند انسانِ حكيم مى تواند به مرتبه اى از عقل برسد كه دائم از عقل فعّال بهره مند گردد و اين مقام را كه انسان بتواند از عقل فعّال بهره گيرى كند به نام «عقل بالمستفاد» مى نامد. «2»
البته و صد البته حدّ فلسفه بيش از اين نيست كه بفهمد حقايقى در عالم بالا هست و اگر هم انسان بتواند با آن حقايق ارتباط پيدا كند به بصيرت و حكمت مى رسد، ولى به گفته ى سنت توماس آكوئيناس «آن چه آرزوى فيلسوفان بود، پيامبران عملى كردند». و به واقع آن بصيرت پيامبر (ص) است كه حقايق را جداجدا مى شناسد و از هر كدام خبر مى دهد و راه ارتباط با آن ها را به بشريت مى نماياند. از جمله ى آن حقايق كه پيامبر (ص) در آسمان