صفحه ١٤٤

شويم تا گرفتار آسان پندارى نگرديم و عملًا با آن آسان پندارى، درى از درهاى ملكوت را در مقابل خود ببنديم. نمى دانم آن هايى كه به بهانه ى آسان كردن دين، دين را سطحى مى كنند چه جوابى در مقابل حديث فوق دارند كه حضرت صادق (ع) اين همه تأكيد دارند امر دين پيچيده به سرّهايى است كه درك نمى شوند مگر با سرّ. آيا فاطمه (س) آن نقطه نجاتى نيست تا بشريت را از اين همه تلاش در سطح نجات دهد و به خلوتى قدسى رهنمون باشد؟ تلاش در سطح تا كجا ما را جلو مى برد؟ اين همه دانستن و اين همه خواندن و اين همه سرعت و اين همه تنوع، آيا جواب گوى روح بشرى هست كه به راز نياز دارد تا در خلوت خود جان خود را تغذيه كند؟ انسان معاصر بيش از هميشه مى داند اما نمى داند چه بايد بداند، دانايى هايش مانع آن شده كه بفهمد به چه چيزى بايد بينديشد تا به استقرارى اطمينان آور برسد. زندگى مدرن در ابتدا با حاكميت عقل تكنيكى بر جهان، به آينده خوش بين بود ولى با دو جنگ جهانى در مهد سرزمين دنياى مدرن، همه ى خوش بينى هايش از بين رفت ولى علت شكست خود را ندانست و باز به همان سبك تلاش خود را ادامه داد و به نام پشت كردن به اسطوره و افسون، از بنيادهاى روحانى فاصله گرفت و غرق در ذهنيات خود شد و از سطح ارضاى تمايلات جنسى و كسب درآمد مادى و سرگرمى هاى وَهمى فراتر نرفت تا بتواند متكى بر بنيادهاى درونى، زندگى خود را ادامه دهد. همه چيز زمينى شد و عملًا انسان معلّقى پديد آمد كه نه به آسمان وصل است و نه مى تواند در زمين پناهى داشته باشد، هر روز خود را فريب