نمىكند. حضرت با بيان نكات كليدىِ سياست نظام دينى، واقعياتى را بيان مىكنند كه بدون به كار بستن آنها، رسيدن به يك جامعه انسانىِ مبتنى بر قسط و عدل كه تمام افراد به حقوق خويش و تكامل مطلوب برسند، ممكن نمىباشد.
بنابراين اصلىترين و كارسازترين عامل، عامل ايمان و اعتقاد و باور مسؤولان و دست اندركاران حكومت، به برنامه و سياستهاى كلى قرآن كريم است. تا آنها به قرآن و كارآمد بودن رهنمودهاى آن در حل مشكلات جامعه و تأمين سعادت افراد، ايمان قلبى و اعتقاد راسخ نداشته باشند، نه تنها در عمل، قرآن را الگوى خود قرار نمىدهند، بلكه در صدد فهم معارف قرآن نيز برنمىآيند. البته چون در كشور اسلامى و بر مردم مسلمان حكومت مىكنند، ممكن است به حسب ظاهر و در مقام شعار، براى حفظ موقعيت خويش در ميان مردمِ خود و ديگر ملل مسلمان، خود را مسلمان و حكومت خود را حكومت اسلامى بنامند؛ در حالى كه تنها الگوى حكومتى كه براى آنها مطرح نيست حكومت بر اساس قوانين اسلام و الگوى برگرفته از قرآن است. لكن اين بيگانگى دولتهاى به اصطلاح اسلامى از دين و فرهنگ قرآنى، به خصوص در زمينه سياست و اداره جامعه، مطلبى نيست كه براى مسلمانان ناشناخته باشد؛ زيرا ملل مسلمان همه مىدانند نظامهاى حكومتى كشورهايشان اسلامى نيست و فرهنگ و ذهنيت حاكم بر مسؤولان حكومتى، با ذهنيت و الگويى كه براساس فرهنگ قرآنى شكل مىگيرد به كلى متفاوت است.
آنچه انسان را به شگفتى و تعجب وا مىدارد و در عين حال جاى تأسف و نگرانى دارد، وضعيت فرهنگى حاكم بر كشور اسلامى عزيزمان ايران است. در كشورى كه بر اساس رهنمودهاى قرآن و فرهنگ دينى و به رهبرى ولىّ فقيه انقلاب كرده و به پيروزى رسيده است؛ بسى جاى تأسف و نگرانى است كه سخنان و مواضع و عملكرد بعضى مسؤولان فرهنگى نشان مىدهد آنها نيز شناخت كافى از اين كتاب آسمانى ندارند و كارآمدىِ الگوى حكومتى برگرفته از آن را بيشتر از هر الگوى شرقى و غربى ديگر نمىدانند. اينان پيوسته از اصول انقلاب اسلامى وارزشهاى دينى عقبنشينى مىكنند
قرآن در آیینه نهج البلاغه
فصل اول / جایگاه قرآن در جامعۀ دینی