و نفوذ در ذهن و عقل آنهاست. به همين دليل، قرآن آنها را به لقب وسواس و خنّاس ياد مىكند و مردم را راهنمايى مىكند كه از شرّ شياطين انس و جنّ به خدا پناه ببرند؛ زيرا شياطين با وسوسه دمادم و القاى تخيلات بر قلب انسان درصدند تا ذهن و عقل انسانها را در سيطره خود قرار دهند و افكار او را در سراشيب سقوط و گمراهى جهت بخشند.
شياطين و انسانهاى شيطانصفت خود مىدانند كه براى جاىدادن تخيلات شيطانى در اذهان مردم خداپرست بايد آن قدر بگويند و بنويسند و تكرار كنند تا اذهان را با تخيلات باطل خود مأنوس نموده، به تدريج در فكر و عقل آنها نفوذ كنند. خود آنان مىگويند آن قدر بايد گفت و نوشت و تكرار كرد تا مردم را دچار شک و ترديد نمود.
آنان با الهام گرفتن از ابليس، در درجه اول در صدد اغوا و منحرف كردن طبقه تحصيلكرده و در حال تحصيلاند؛ زيرا گمان مىكنند با فريب دادن آنها، بهتر مىتوانند عموم مردم را منحرف كنند. غافل از آن كه خداى متعال مشعلهاى فروزانى براى هدايت مسلمانان و شيعيان قرار داده و مردم مسلمان به لطف الهى و با الهام گرفتن از علوم و معارف آنان به شگردهاى شيطانى دشمنان پى خواهند برد و روزبهروز در پيروى از قرآن پايدارتر و استوارتر مىگردند.
استناد به متشابهات؛ شگردى ديگر در مقابله با قرآن
پيش از اين به اين مطلب اشاره شد كه يكى از مقامات پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمّهمعصومين(عليهم السلام)مقام تفسير و تبيين وحى الهى است؛ قرآن از يك سو داراى محكمات و متشابهات است و از سوى ديگر چنان كه قبلا بدان اشاره شده داراى ظاهر و باطن است كه دسترسى به عمق معارف آن جز براى پيامبر و ائمّه معصومين و آشنايان به علوم الهى ميسر نيست و تبيين باطن آن جز از عهده دانشآموختگان مكتب اهلبيت برنمىآيد.
بنابراين طبق حكم عقل و روش عقلا مبنى بر لزوم رجوع عالم به جاهل، براى فهم قرآن و معارف دين راهى جز رجوع بهآورنده اين كتاب الهى و ائمّه معصومين(عليهم السلام) و دانشآموختگان مكتب آنها نيست. لكن چنين نيست كه همه انسانها از روش عقلايى تبعيت كنند و يا خود را پاىبند عقل و اصول منطقىِ فهم و تفهيم و تفهّم بدانند. كسانى
قرآن در آیینه نهج البلاغه
فصل سوم/ قرآن و تهاجم فرهنگی