اهداف سياسى و استعمارى خود و مقابله با اسلام از او شخصيتى جهانى بسازند. هر چند در چنين موقعيتى، به خود آمدن انسان و پا گذاشتن در ميدان جهاد اكبر و پشت پا زدن به وعده و وعيدهاى شياطين و دشمنان اسلام كارى شگفت و اعجازگونه است امّا غيرممكن نيست. در تاريخ كم نيستند افرادى كه در لحظهاى به خود آمدند و خود را از دام شياطين جنّى و انسى و هواهاى نفسانى رها كرده، از هلاكت نجات يافتند و به آغوش توحيد باز گشتند.
پيشگويى قرآن از وقوع فتنه در دين
قرآن كريم راههاى رسيدن به سعادت و تكامل را به مسلمانان نشان داده است و همانند مشعل فروزندهاى كه هرگز به خاموشى نمىگرايد، صراط مستقيم هدايت را براى انسانهاى طالب حقيقت روشن كرده است. پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز گرد و غبار شرك و كفر را از چهره انسانيت زدود و بذر اميد و رستگارى را در جان و دل انسانهاى تشنه حقيقت كاشت و آن را بارور ساخت و نيز حكومت را بر اساس توحيد بنيان نهاد. در اين ميان، كم نبودند كسانى كه از روى مصلحت انديشى مسلمان مىشدند و ايمان آنها از مرحله زبان فراتر نمىرفت و توحيد در قلب آنها جاى نمىگرفت. طبيعى بود چنين كسانى كه خواستههاى نفسانى خود را بر خواسته خدا و دستورات پيامبر(صلى الله عليه وآله)مقدم بدارند. اينان كه در باطن دشمن اسلام و پيامبر بودند، در زمان حيات پيامبر(صلى الله عليه وآله) مصلحت نمىديدند آشكارا به مخالفت برخيزند و نقشه منحرف كردن جريان حكومت الهى و مخالفت با امام معصوم و محروم كردن مردم از رهبرى ائمّه معصومين را برملا كنند. اين شياطين و انسانهاى دنياپرست منتظر بودند تا پيامبر از دنيا برود و نقشههاى شوم خود را عملى كنند.
قرآن كريم با پيشبينى اين توطئه، هشدار مىدهد: اَحَسِبَ النّاسُ اَنْ يُتْرَكُوا اَنْ يَقوُلُوا امَنّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُون(77)؛ آيا مردم گمان مىكنند صِرف اينكه بگويند ايمان آورديم، رها
قرآن در آیینه نهج البلاغه
فصل سوم/ قرآن و تهاجم فرهنگی