بيان و تفسير مىكند؛ بلكه پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز به خاطر دارا بودن ويژگى بشرى، فهم و درك و برداشت خود را به اسم وحى براى مرم بيان كرده است. بنابراين، فهم پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز يك فهم شخصى و متناسب با ذهنيت و شرايط خاص زمانى و مكانى او بوده است كه به صورت الفاظ و آيات بيان كرده است. بنابراين نمىتوان قرآن را كلام خدا و وحى الهى دانست؛ بلكه بايد گفت قرآن كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله) است.
حتماً سؤال خواهيد كرد پس با آياتى از اين قبيل چه بايد كرد: وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الهَوى اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْىٌ يُوحى(52)؛ پيامبر هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد، آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده است، نيست. يا: تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ اْلعالَمينَ، وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الاْقاويلِ، لاَخَذْنا مِنْهُ بِالْيمينِ، ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتين(53)؛ قرآن كلامى است كه از پروردگار جهان نازل شده است و اگر او سخن دروغ بر ما مىبست ما او را با قدرت مىگرفتيم سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم. طرفداران اين نظريه در پاسخ مىگويند اين مضامين نيز برداشت و فهم خود پيامبر(صلى الله عليه وآله) و بيانگر احساسات اوست.
بديهى است چنين نظريهاى سرانجامى جز فرو رفتن در ورطه شكاكيت و انكار واقعيت و ناديده گرفتن عقل و منطق و بازى كرن با الفاظ ندارد؛ القاكنندگان اين تفكر، در مقابل روشنترين معانى و واضحترين مفاهيم خواهند گفت اين احساس و برداشت شماست و حاكى از هيچ واقعيتى جز ذهنيات شخص شما نيست، بنابراين براى خودتان خوب و محترم است ولى براى ديگران ارزش و اعتبارى ندارد!
به هر حال به نظر مىرسد ترويج چنين نگرشى نسبت به دين و قرآن، از پيشرفتهترين شگردها و دامهاى شيطانى باشد كه تاكنون براى اغوا و فريب فرزندان حضرت آدم(عليه السلام)تدارك ديده شده است.
تلقين و تكرار؛ سلاح مهم شياطين
يكى از راه كارهاى شياطين براى اغواى انسانها اصرار و مقاومت آنان بر وسوسه آدميان
قرآن در آیینه نهج البلاغه
فصل سوم/ قرآن و تهاجم فرهنگی