وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظَهْرَ الْمُؤْمِنِ وَ مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أَنْفَ الْمُنَافِقِ وَ أَمِنَ كَيْدَهُ وَ مَنْ صَدَقَ فِىالْمَوَاطِنِ قَضَى الَّذِى عَلَيْهِ وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِينَ غَضِبَ لِلَّهِ وَ مَنْ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ فَذَلِكَ الْإِيمَانُ وَ دَعَائِمُهُ وَ شُعَبُهُ .
قرنها مطالعه و تحقيق باين نتيجه رسيدهاند كه اصول فضايل و كمالات نفسانىانسان چهار صفت است.
1- حكمت، 2- عفت، 3- عدالت، 4- شجاعت و هر يك از اين چهار اصل را بتعبيرات مختلفى تعريف كردهاند، اميرالمؤمنين (ع) هماصول صفات حميده و كمالات روحى انسان را چهار چيز دانسته و بنام پايه هاى ايمان معرفى فرموده است،ولى دانشمندان اخلاق بجاى يقين حكمت و بعوض صبر عفت و در برابر جهاد شجاعت گفته اند در هر يك از اينتغييرات نواقص و اخلالاتى بوجود آورده اند، مثلا بجاى يقين حكمت گفته اند و حكمت را تعريف كرده اند به:
العلم بحقايق الاشياة على ما هى عليه و آنرا بدو شعبه علمى و عملى تقسيم كرده اند، اما اولا توضيحى را كه اميرالمؤمنين (ع) در بيان چهار شعبه آن فرموده كه از لحاظ تحقيق و ترتيب بهتر از آن متصور نيست بيان نكردهاند و ثانياً مقدار باور انسانرا بحقايق أشياء مهمل گذاشتهاند كه باور انسان نسبت بآنها بدرجه شك باشد يا ظن و يا قطع، ولى على (ع) با كلمهيقين اين ابهام را مرتفع فرموده است، مثلاً يكى از اموريكه انسان ميخواهد بداند اينستكه: «علت ترقى يك ملت چيست؟علماء اخلاق در جواب اين سؤال فقط ميگويند اين مطلب يكى از جزئيات حكمت است ولى اميرالمؤمنين عليهالسلام در پاسخ اين سؤال مى فرمايد:
كسيكه ميخواهد بداند علت ترقى يك ملت چيست اولا بايد زيركى و روشن بينى داشته باشد، پس اشخاص كند فهم و خرف و كودننبايد توقع درك اين معنى كنند. ثانياً بايد طريق رسيدن بحقايق را كه استنتاج مطلوب از روى مقدماتست بداند و از طرز استدلال آگاه باشد تا در وادى مغالطه نيفتد: ثالثاً بايد عبرت شناس باشد يعنى دقايق و نكاتيكه در رفتار وكردار ديگران مىبيند و نتيجه خوب يا بدى كه بر آنها مترتب ميشود بتواند تشخيص دهد. رابعاً از روش و طريقه پيشينيان كه در راه ترقى قدم نهاده اند آگاه باشد، بعلاوه همه اين مطالب را صد در صد باور كند.
يكى ديگر از اصول فضايل را از اميرالمؤمنين (ع) سؤال ميكنيم، او مي فرمايد: پايه دوم ايمان صبر است، و صبر يعنى بردبارى وخويشتن دارى و استيلاء و تسلط كامل بر نفس، پس كسيكه خود را در برابر پول رشوه و زن زانيه و محرمات ديگر بفروشد وعقل و دين خويش از كف دهد صبر ندارد، و نيز كسيكه از هوسرانيهاى مكروه و مرجوح چشم نپوشد و عنان نفس محكم نگيرد، صابر نيست و بار كسيكه در برابر مصيبات و بلاهاى دنيا جزع و بيتابى آغاز كند و مالك نفس خود نباشد، صبرندارد، علاوه بر اينها كسيكه براى رضاى خدا در راه انجام كارهاى نيك و شتاب بسوى آنها، بيدار خوابىو رنج و خرجتحمل نكند صابر نيست) صابر واقعى كسى است كه در برابر اين چهار امر چون كوه استوار و با وقار باشد وچشمك زدنهاى عاشقانه و باغ سبز و سرخيكه نشانش ميدهند هيچگونه جنبش و تكانى در او حاصل نكند.