صفحه ٨٥

وَ شَنَ‏آنِ الْفَاسِقِينَ فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظَهْرَ الْمُؤْمِنِ وَ مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أَنْفَ الْمُنَافِقِ وَ أَمِنَ كَيْدَهُ وَ مَنْ صَدَقَ فِى‏الْمَوَاطِنِ قَضَى الَّذِى  عَلَيْهِ وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِينَ غَضِبَ لِلَّهِ وَ مَنْ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ فَذَلِكَ الْإِيمَانُ وَ دَعَائِمُهُ وَ شُعَبُهُ‏ .


 قرنها مطالعه و تحقيق باين نتيجه رسيده‏اند كه اصول فضايل و كمالات نفسانى‏انسان چهار صفت است.
 1- حكمت، 2- عفت، 3- عدالت، 4- شجاعت و هر يك از اين چهار اصل را بتعبيرات مختلفى تعريف كرده‏اند، اميرالمؤمنين (ع) هم‏اصول صفات حميده و كمالات روحى انسان را چهار چيز دانسته و بنام پايه ‏هاى ايمان معرفى فرموده است،ولى دانشمندان اخلاق بجاى يقين حكمت و بعوض صبر عفت و در برابر جهاد شجاعت گفته ‏اند در هر يك از اين‏تغييرات نواقص و اخلالاتى بوجود آورده‏ اند، مثلا بجاى يقين حكمت گفته ‏اند و حكمت را تعريف كرده‏ اند به:
 العلم بحقايق الاشياة على ما هى عليه و آنرا بدو شعبه علمى و عملى تقسيم كرده ‏اند، اما اولا توضيحى را كه اميرالمؤمنين (ع) در بيان‏ چهار شعبه آن فرموده كه از لحاظ تحقيق و ترتيب بهتر از آن متصور نيست بيان نكرده‏اند و ثانياً مقدار باور انسانرا بحقايق أشياء مهمل گذاشته‏اند كه باور انسان نسبت بآنها بدرجه شك باشد يا ظن و يا قطع، ولى على (ع) با كلمه‏يقين اين ابهام را مرتفع فرموده است، مثلاً يكى از اموريكه انسان ميخواهد بداند اينستكه: «علت ترقى يك ملت چيست؟علماء اخلاق در جواب اين سؤال فقط ميگويند اين مطلب يكى از جزئيات حكمت است ولى اميرالمؤمنين عليه‏السلام در پاسخ اين سؤال مى ‏فرمايد:
 كسيكه ميخواهد بداند علت ترقى يك ملت چيست اولا بايد زيركى و روشن بينى داشته باشد، پس اشخاص كند فهم و خرف و كودن‏نبايد توقع درك اين معنى كنند. ثانياً بايد طريق رسيدن بحقايق را كه استنتاج مطلوب از روى مقدماتست بداند و از طرز استدلال آگاه باشد تا در وادى مغالطه نيفتد: ثالثاً بايد عبرت شناس باشد يعنى دقايق و نكاتيكه در رفتار وكردار ديگران مى‏بيند و نتيجه خوب يا بدى كه بر آنها مترتب ميشود بتواند تشخيص دهد. رابعاً از روش و طريقه ‏پيشينيان كه در راه ترقى قدم نهاده ‏اند آگاه باشد، بعلاوه همه اين مطالب را صد در صد باور كند.
 يكى ديگر از اصول فضايل را از اميرالمؤمنين (ع) سؤال ميكنيم، او مي فرمايد: پايه دوم ايمان صبر است، و صبر يعنى بردبارى وخويشتن دارى و استيلاء و تسلط كامل بر نفس، پس كسيكه خود را در برابر پول رشوه و زن زانيه و محرمات ديگر بفروشد وعقل و دين خويش از كف دهد صبر ندارد، و نيز كسيكه از هوسرانيهاى مكروه و مرجوح چشم نپوشد و عنان نفس‏ محكم نگيرد، صابر نيست و بار كسيكه در برابر مصيبات و بلاهاى دنيا جزع و بيتابى آغاز كند و مالك نفس خود نباشد، صبرندارد، علاوه بر اينها كسيكه براى رضاى خدا در راه انجام كارهاى نيك و شتاب بسوى آنها، بيدار خوابى‏و رنج و خرج‏تحمل نكند صابر نيست) صابر واقعى كسى است كه در برابر اين چهار امر چون كوه استوار و با وقار باشد وچشمك زدنهاى عاشقانه و باغ سبز و سرخيكه نشانش ميدهند هيچگونه جنبش و تكانى در او حاصل نكند.