صفحه ٥٦

حال از آن جايى كه انسانيت در خود انسان ها نيز شدّت و ضعف بردار است، مثلًا مى گوييم فلانى انسانيتش بيشتر است، لذا انسانيت از مقوله وجود است، چون وجود شدّت و ضعف بردار است و در همين راستا است كه ثابت مى شود انسانيت، خود يك وجود است، برعكس «ماهيت» كه شدت و ضعف بردار نيست و مقوله اى عدمى است.
نكته ديگر اين كه همان طور كه عرض شد؛ هر چيزى كه صفتى را دارد يا بايد آن چيز، ذاتاً داراى آن صفت باشد يا به چيزى ختم شود كه آن ذاتاً داراى آن صفت باشد «1»؛ مثلًا هر چيز شورى بايد يا خود عين شورى باشد يا به عين شورى ختم شود. هر انسانى نيز يا بايد تمام انسانيت را داشته باشد يا انسانيت او به عين الانسان ختم شود و چون انسان ها تمام رفتارهايشان انسانى نيست و رفتارهاى حيوانى از خود نشان مى دهند، و تا حدّى شهوت و غضبشان جنبه حيوانى به خود مى گيرد و صورت عقل كامل نيستند، پس عين انسانيت نيستند. آرى؛ نمودهاى غيرانسانى در رفتارهاى انسان ها ديده مى شود و اين نشان مى دهد كه عين الانسان نيستند و از طرفى تا حدّى از انسانيت برخوردارند. پس از نظر انسانيت بايد به يك عين الانسان ختم شوند و اين عين الانسان همان انسان كامل و يا به فرمايش دين، امام زمان (عج) است.
خوب دقّت بفرماييد؛ مشكل ما در همين قسمت است كه متوجّه باشيم اوّلًا: انسانيت، يك واقعيت است و ما انسان ها به جهت برخورداربودن از آن واقعيت، انسان هستيم؛ ثانياً: عين انسان نيستيم؛ ثالثاً: چيزى كه انسان