صفحه ٢٥

از عالم مادّه بالاتر است، مثل «منِ» شما نسبت به تنِ شما. همچنين عالَم غيب، از خود مادّه در مادّه حاضرتر است، مثل حضور فعّال «من» شما در چشم و گوش شما كه عملًا اوست كه مى بيند، منتها از طريق چشم شما. الآن، آن كه مى شنود «منِ» شماست كه مى شنود، نه گوش شما. امّا آن كه در صحنه «ظاهر» است تن شماست با اعضايش، و آن كه در صحنه «حاضر» است، «منِ» شماست. «منِ» شما در همه جاى تن شما حاضر است، امّا چون مجرّد است، محدود به بدن نيست. پس اگر مى گوييم «منِ» شما واسطه بين «تنِ» شما و عالم اعلى است، به اين معنا است كه اولًا؛ بودنِ آن واسطه فيض، بودن در مرتبه وجودى بالاترى است و لذا «غايب» است، چون مرتبه اش بالاتر است. ثانياً؛ تمام مرتبه مادون در قبضه آن واسطه فيض قرار دارد.

فرق «حضور» با «ظهور»
مثال ديگرى مى زنيم: خدا «حضور» مطلق است؛ يعنى در همه جا از همه چيز حاضرتر است؛ امّا حضورش مثل ديوار و سنگ و ... نيست. اگر بخواهد مثل ديوار حاضر باشد كه ديگر خدا نيست، بلكه يك ديوار است. حاضر بودن در جايى غير از ظاهر بودن است. مثلًا اين ليوان در اين جا «ظاهر» است و شما مى توانيد آن را ببينيد، علّتش هم اين است كه يك جا هست و جاهاى ديگر نيست، پس مى توانيد آن را ببينيد؛ امّا اگر همه جا بود، ديگر ظاهر نبود.