صفحه ٨٩

است اين نحوه ورود به مسئله، يقين و بصيرتى نسبت به وجود مقدس آن حضرت براى ما پديد آورد.
اين يك قاعده عقلى است كه هميشه چيزى كه درجه وجودى اش بالاتر است، و مسلّم در عالم غيب واقع است، اول به وجود مى آيد سپس در عالم ماده آرام آرام ظهور پيدا مى كند.
ارسطو مثال خوبى مى زند؛ مى گويد: كودكى كه در حال جوان شدن است، درست است كه جوانى اين كودك هنوز بالفعل نشده و لذا هنوز جوان نشده است، امّا مرتبه و شخصيت جوانى در عالم غيب وجود دارد كه اين كودك از نظر بدنى و فعاليت هاى فيزيولوژيك به آن برسد. اگر جوانى به عنوان يك مقصد و غايت بالفعل موجود نباشد، اين بدن به سوى كدام مقصد و غايت مى رود؟ پس اين بدن به طرف غايت و هدفى مى رود كه فعلًا موجود هست؛ هرچند كه در بدن اين كودك هنوز ظاهر نشده است. و اين طور نيست كه وقتى اين كودك جوان مى شود، غايتى به نام جوانى تازه به وجود آيد، بلكه وقتى اين كودك جوان شد، جوانى موجود در خارج كه به صورت غيبى موجود بود، در بدن او همراه با جسم مادى او، ظاهر مى شود.

غايتِ مفقود، محال است 
در همين رابطه فيلسوفان قاعده اى دارند كه مى گويند: «غايت هر شئ، حتماً بالفعل موجود است، كه موجب مى شود اين شئ به طرف آن غايت در حركت باشد». و بعد مى گويند: «مگر مى شود شئ به طرف غايت و