صفحه ٥٤

اساسى بينش دينى، توحيد و توجّه به حضور حقيقت واحدى است كه در ماوراء كثرات، موجود است. حال مگر بدون بينش توحيدى، مى توان مقام امام را در هستى فهميد؟! كسى كه قدمش در وادى توحيد سست است، در وادى فهم مقام امامت در هستى، حتماً سست تر است. مگر در مباحث توحيد نخوانده ايد كه در عالَم، وجوداتى غيبى هستند كه از بس وجودشان شديد است، ملموس و محسوس نيستند؟ مانند وجود ملائكه. و از طرفى خوانده ايم كه ملائكه اشاره به ذات احدى خداونددارند. اوّلين شرط دريافت هدايت از قرآن اين است كه شما غيب را باور كرده باشيد، لذا در اوّل سوره بقره مى فرمايد: «ذلِكَ الْكِتابُ لارَيْبَ فيهِ هُديً لِلْمُتَّقينالَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ ...»؛ يعنى كسى كه نظام فكريش اين قدر نازل است كه بالاتر از افق مادّه هيچ دريافت برترى ندارد، اين شخص هيچ ارتباطى با قرآن نخواهد داشت و از قرآن نمى تواند هدايت بگيرد و به عرصه دين پا بگذارد. يعنى بر آستانه بارگاه دين نوشته شده، هر كس معرفتش تا غيب صعود نكرده است، وارد نشود.
پس يك وقت شما در مبانى- كه مهم ترين آن توحيد است- به باور نرسيده ايد، معلوم است كه در امامت هم به باور نخواهيد رسيد. ولى زمانى مدّعى هستيد كه مبانى منطقى داريد، آن وقت است كه از اين مبانى مى توانيد نتيجه بگيريد. آيا وقتى چيزى ملموس و محسوس نيست، يعنى نيست؟ يا اگر دليل عقلى بر وجود آن داريد، پس آن چيز هست، ولى وجودش به طور معقول و غيبى هست. خداوند چون ملموس و محسوس نيست، آيا نيست؟! يا چون دليل عقلى بر وجودش داريم، پس هست، حتّى