صفحه ٢٧٩

الْمِسْمَعِيُّ فَحَدَّثَنِي مُعَتِّبٌ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) لَمْ يَزَلْ لَيْلَتَهُ رَاكِعاً وَ سَاجِداً فَلَمَّا كَانَ فِي السَّحَرِ سَمِعْتُهُ يَقُولُ وَ هُوَ سَاجِدٌ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِقُوَّتِكَ الْقَوِيَّةِ وَ بِجَلَالِكَ الشَّدِيدِ الَّذِي كُلُّ خَلْقِكَ لَهُ ذَلِيلٌ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَنْ تَأْخُذَهُ السَّاعَةَ السَّاعَةَ فَمَا رَفَعَ رَأْسَهُ حَتَّى سَمِعْنَا الصَّيْحَةَ فِي دَارِ دَاوُدَ بْنِ عَلِيٍّ فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) رَأْسَهُ وَ قَالَ إِنِّي دَعَوْتُ اللَّهَ بِدَعْوَةٍ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ مَلَكاً فَضَرَبَ رَأْسَهُ بِمِرْزَبَةٍ مِنْ حَدِيدٍ انْشَقَّتْ مِنْهَا مَثَانَتُهُ فَمَاتَ.

 بَابُ الْمُبَاهَلَةِ

 1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ أَبِي مَسْرُوقٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ قُلْتُ إِنَّا نُكَلِّمُ النَّاسَ فَنَحْتَجُّ عَلَيْهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَيَقُولُونَ نَزَلَتْ فِي أُمَرَاءِ السَّرَايَا فَنَحْتَجُّ عَلَيْهِمْ بِقَوْلِهِ


 على گفت: آيا مرا به نفرين خود تهديد مى كنى؟ حماد (كه راوى حديث است) گويد:
 مسمعى گفت: معتب (خادم امام صادق عليه السلام ) براى من حديث كرد امام صادق عليه السلام در آن شب پيوسته در ركوع و سجود بود، پس همينكه سحر شد شنيدم كه در سجده مى فرمود: «بار خدايا از تو به نيروى نيرومندت و بجلالت سختت كه همه آفريده هايت در برابر آن خوارند درخواست كنم كه بر محمد و خاندانش رحمت فرستى و او را هم اكنون الساعه بگيرى» (معتب گويد:) آن حضرت سر از سجده بر نداشته بود كه فرياد شيون از خانه داود بن على شنيديم، پس حضرت صادق (ع) سر (از سجده) برداشت و فرمود: من خدا را به دعائى خواندم و خداى عزوجل فرشته اى فرستاد كه با ميلى آهنين چنان بر سر او زد كه مثانه اش از آن ضربت شكافت و مرد.
 شرح-  معلى بن خنیس غلام آزاد كرده حضرت صادق (ع) بوده و از روى هم رفته اخبار استفاده شود كه از نزديكان آن حضرت و جزء محرمان اسرار بوده است، داود بن على عباسى او را گرفته به زندان افكند و از او خواست كه نام اصحاب حضرت صادق (ع) را فاش كند و آنها را معرفى نمايد و معلى نپذيرفت و در پاسخ گفت: اگر در زير پايم باشند تو را از نامشان آگاه نكنم، پس داود بن على دستور داد گردنش را زدند و به دارش آويختند.

باب مباهله (يعنى لعن كردن و نفرين كردن به يكديگر)


  1- ابو مسروق گويد: به حضرت صادق (ع) عرض كردم: ما با مردم (درباره مذهب و امامت شما) گفتگو كنيم و با آنان احتجاج كنيم و به گفتار خداى عزوجل دليل آوريم كه فرمايد: «خدا و رسول را و اولياء امر را فرمان بريد» (سوره نساء آيه 59) مردم گويند: اين آيه درباره فرماندهان قشونها نازل