صفحه ١٩

انجام این وظیفه مهم پرهیز مى‌كنند. به تعبیر دیگر، تصور مى‌شود كسى كه در صدد تربیت اخلاقى دیگران برمى‌آید، خود را تزكیه شده و بى‌نیاز از تربیت مى‌داند و بر همین اساس این شایستگى را براى خود قایل است كه براى دیگران درس اخلاق بگوید و آنان را تربیت كند. كسانى كه در صدد تهذیب نفس هستند از چنین خودستایى‌هایى گریزانند و تا حد ممكن سعى مى‌كنند خود را در معرض شهرت و تعریف و تمجید دیگران قرار ندهند.
به نظر مى‌رسد یك مسأله در این‌جا از نظر دور مى‌ماند. اگر همه بخواهند با این توجیهات از وظیفه‌اى كه در مورد تزكیه جامعه دارند طفره بروند، این مسؤولیت مهم اجتماعى بر زمین خواهد ماند. چه كسى باید این وظیفه را عهده‌دار شود؟ اگر كسانى كه مهذب‌تر از دیگران هستند از انجام این وظیفه پرهیز كنند، آن‌گاه كسانى كه صلاحیت ندارند وارد این عرصه خواهند شد؛ كه اگر زیان نداشته باشند، نتیجه مثبتى از كار آنان انتظار نمى‌رود.
اگر همه علما براى پرهیز از شهرت و ریا و... از تدریس و اظهار علم خوددارى كنند، پس چه كسى باید عهده‌دار امر تدریس و تعلیم گردد؟! مسأله تزكیه نیز به همین صورت است. اگر همه افراد وارسته، به منظور پرهیز از خودنمایى و خودستایى، از نصیحت و راهنمایى دیگران و گفتن درس اخلاق خوددارى كنند، این تكلیف خطیر بر زمین خواهد ماند؛ هم‌چنان كه متأسفانه تا كنون بر زمین مانده و اقداماتى كه انجام شده و مى‌شود به هیچ وجه كافى نبوده و نیست. حتماً كسانى باید از باب واجب كفایى به این مهم اقدام كنند تا جایى كه احساس شود به قدر كفایت رسیده است.
بنده نیز صلاحیت انجام این كار را براى خود قایل نیستم و خود را به تربیت محتاج‌تر از دیگران مى‌بینم؛ اما از خود مى‌پرسم، اگر براى انجام این