صفحه ١٣٨

مُتَزَوِّد؛(1) جز این نیست كه دنیا منتهاى دید كوردل است، چیزى ماوراى آن را نمى‌بیند، و بینا نگاهش را از آن عبور مى‌دهد و مى‌داند در پى آن، سراى اصلى قرار دارد. پس بینا از آن، نگاه برمى‌گیرد و كوردل به آن خیره مى‌شود؛ و بینا از آن توشه بر مى‌دارد و كوردل براى آن توشه بر مى‌دارد. دنیا به مثابه عینكى است كه انسان بر چشم مى‌زند. عینك براى آن است كه انسان بهتر ببیند. راه بهتر دیدن با عینك هم آن است كه از پشت شیشه‌هاى آن به اشیا و دنیاى اطرافمان نگاه كنیم. اگر كسى به جاى نگاه از پشت عینك، به خود عینك و شیشه‌هاى آن خیره شود چه خواهد شد؟ آیا چیزى و كسى و جایى را خواهد دید؟ هرگز.
دنیا به خودى خود بد نیست، آنچه دنیا را بد مى‌كند استفاده ناصحیح ما از آن است.

آیا تعالیم دینى، مانع رشد و توسعه اقتصادى است؟!
یكى دیگر از سؤالات نسبت به تعالیم اسلام این است كه این تعالیم با حركت «رشد و توسعه اقتصادى» منافات دارد. این مسأله به خصوص در سال‌هاى اخیر، از جانب برخى روشن‌فكران داخلى به عنوان یك اشكال بر اسلام و تعالیم آن مطرح مى‌شود. این گونه تبلیغ مى‌كنند كه دینى كه مرتب به پیروانش تلقین مى‌كند زندگى دنیا گذرا و فانى است، دنیا «متاع الغرور» است، و...، چنین دینى ذاتاً با رشد و توسعه اقتصادى سر ناسازگارى دارد. اگر مردمى را آن‌چنان به دنیا بى‌رغبت كردیم كه آن را استخوان خوكى در دست یك انسان جذامى دیدند، آیا مى‌توان از این مردم انتظار داشت كه با كار و تولید بیشتر بر درآمد و ثروت ملى بیفزایند و موجب حركت رشد و توسعه در كشور