صفحه ٦٥

انسانى كه در سرتاسر زندگى‌اش چیزى غیر از خور و خواب و لذت و شهوت و احیاناً كشتن و دریدن انسان‌هاى بى‌گناه دیده نمى‌شود، آیا مى‌توان گفت چنین انسانى بهتر از سگ است؟! فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَث؛(1) مَثَل او مَثَل سگ است [كه] اگر بر آن حملهور شوى زبان از كام بر آوَرَد، و اگر آن را رها كنى [باز هم] زبان از كام بر آوَرَد. امیر المؤمنین(علیه السلام) هم كه شاگرد قرآن است در مورد این گونه افراد نظیر این تعبیر را دارد: كَالْبَهیمةِ الْمَرْبوطةِ هَمُّها عَلَفُها.(2) انسانى كه به مانند حیوان، تمام همّش علف و غذایش باشد چه برترى نسبت به حیوان دارد؟!

نقش توجه به مبدأ و معاد در هویت‌یابى انسان
از امیرالمؤمنین على(علیه السلام) چنین نقل شده است: رَحِمَ اللّهُ امْرَأً عَرَفَ مِنْ اَیْنَ وَ فى اَیْنَ وَ اِلى اَیْن؛ خدا رحمت كند آن كس را كه بداند از كجا است، و در كجا است و به سوى كجا مى‌رود.(3)
اگر كسى سه شناخت را تحصیل كند و بتواند پاسخ سه پرسش اساسى را بدهد «خود» را شناخته است:
1. از كجا آمده‌ام؟ مبدأم كجا است؟
2. در حال حاضر در كجا و در چه وضعیتى قرار دارم؟
3. به كجا مى‌روم و مقصدم كجا است؟
پاسخ این سه سؤال، در واقع همان سه مطلبى است كه اصول دین را