صفحه ١٨٠

عادى بازگشت طبعاً پشیمان مى‌شود و با خود مى‌گوید: «این چه كارى بود كه انجام دادم؟ یك لحظه لذتى بردم یا خشمم را خالى كردم، اما براى خودم عذاب ابدى جهنم را خریدم!». این حالت براى بسیارى از افراد پیش مى‌آید و از كرده خود نادم مى‌گردند و استغفار مى‌كنند و خداى متعال نیز آنها را مى‌آمرزد.
اما اگر پس از ارتكاب گناه اول، از آن توبه نكرد و شیطان بر او مسلط شد و گناه دوم و سوم و... را نیز انجام داد، به تدریج آن روحیه پشیمانى در او ضعیف مى‌شود و به گناه عادت مى‌كند. این‌جا است كه قبح و زشتى گناه برایش از بین مى‌رود. اما در این میان، تضادى در نفس او پیش مى‌آید: از یك سو به خدا ایمان دارد و مى‌داند این كار حرام و گناه است و عذاب‌هاى آن‌چنانى براى آن در نظر گرفته شده است؛ از سوى دیگر نیز به گناه عادت كرده و نمى‌تواند آن را ترك كند. از یك سو لوازم ایمان اقتضا مى‌كند كه بگوید: «من آدم بدى هستم»، از سوى دیگر نیز حب ذات مى‌گوید: «نه، من آدم بدى نیستم». انسان براى خلاصى از این تعارض و ستیز كه روح او را آزار مى‌دهد و آرامش او را برهم مى‌زند، سعى مى‌كند به هر نحو كه شده آن را حل كند. این‌جا شیطان وارد عمل مى‌شود و ابتدا شبهه و تشكیكى در ذهن او ایجاد مى‌كند كه: «از كجا معلوم كه اینها واقعاً گناه باشد؟! معلوم نیست آن قدرها هم كه تو فكر مى‌كنى این كار بد باشد». اما باز فطرت پاك انسانى او پاسخ مى‌دهد: «این كارى است كه همه علما به اتفاق به حرمت آن فتوا داده‌اند». این بار این گونه خود را قانع مى‌كند كه: «علما در موارد متعددى با هم اختلاف فتوا دارند و همین نشان مى‌دهد كه آنها نیز ممكن است اشتباه كنند؛ شاید در این‌جا هم اشتباه كرده باشند و این عمل گناه نباشد».
بعد مى‌گوید: «شاید سند روایت درست نباشد»، سپس مى‌گوید: «شاید