معارف قرآن را براى مردم بيان كنند تا مردم بتوانند آن را مبناى حركت فكرى و الگوى عملى و تكامل فردى و اجتماعى خود قرار دهند و اين دعوت خداوند را كه: يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُم(66)، لبيك گويند و زمينه رستگارى خود را فراهم سازند.
در مقابل اشاره كرديم كسانى از ديرباز با الهامات و وساوس شيطانى در صدد برآمدهاند تا مردم را از قرآن جدا كنند. اينان براى رسيدن به اهداف شيطانى خود در تلاشند تا با شبههآفرينى چنين وانمود كنند كه قرآن قابل فهم نيست و در نتيجه نبايد انتظار داشت كه قرآن ما را در زندگى هدايت و راهنمايى كند، و گفتيم اين شبهه شيطانى كه در طول تاريخ به اشكال مختلفى وجود داشته است، امروزه به شكل تكامل يافتهاش به اوج خود رسيده و به صورتهاى جديدى مطرح مىشود؛ تا بدانجا كه گاه امروزه مخالفان قرآن و فرهنگ دينى تخيلات خود را به شكل اين تئورى كه «زبان دين زبان مخصوصى است» بيان مىكنند، تا كسانى را كه از علوم و معارف دينى آگاهى كافى ندارند فريب دهند. هنگامى كه از اينان سؤال مىشود منظورشان از اين كه «زبان دين زبان مخصوصى است» چيست، آنان در پاسخ، «خاص بودن زبان دين» را چنين بيان مىكنند كه آموزههاى دينى و قرآن، الفاظ و قالبهايى است كه محتواى آنها را برداشتها و ذهنيتهاى خود انسانها تشكيل مىدهد. البته اين افراد معمولا با انتخاب عبارتهاى ادبى و خواندن اشعار احساسى، نظريه خود را به گونهاى بيان مىكنند كه مردم به آسانى به هدف و مقصود آنها پى نبرند؛ زيرا در آن صورت به بىاساس بودن سخن آنها پى خواهند برد.
به نظر مىرسد تفكر مذكور كه گاه با نام «صراطهاى مستقيم» و گاه با تعبير «برداشتها، قرائتها يا تفسيرهاى مختلف از دين» و گاه در قالب تئورىهاى «زبان دين» و يا «دين اقلّى و اكثرى» بيان مىشود هدفى جز مقابله با اعتقادات دينى و تفكر
قرآن در آیینه نهج البلاغه
فصل سوم/ قرآن و تهاجم فرهنگی