صفحه ٩٥

همه مخلوقات وجود دارند و خدا نيز وجود دارد، امّا وجود خداى تبارك و تعالى از نظر علوِّ مرتبه وجودى با موجودات ديگر قابل مقايسه نيست، امّا باز اين كه حقيقت آن علوّ و بالايى و بلندى مرتبه وجودى چيست، مطلبى است كه هر كس به قدر فهمش مى‌‌تواند بدان نزديك شود. هر چند درك كنه آن براى كسى ميسر نمى‌‌شود. اكنون با توجه به توضيح مذكور مى‌‌گوييم، وقتى خدا بخواهد براى ما انسان‌‌ها درباره امورى كه بالاتر از فهم عادى ماست سخن بگويد، بايد الفاظى به كار گيرد كه ما با تأمّل در آنها به قدر فهممان آن را درك كنيم، هر چند ادراك كنه آن معانى بالاتر از فهم ماست. در چنين مواردى چاره‌‌اى جز به‌‌كارگيرى الفاظ متشابه نيست.
بنابراين آياتى كه بيانگر امور ماوراى طبيعى و فراتر از فهم انسان‌‌هاى عادى است، خواه‌‌ناخواه، مرتبه‌‌اى از تشابه را خواهد داشت، و بايد به كمك محكمات به حقيقت آنها راهنمايى و نزديك شد. مثلا آن‌‌گاه كه قرآن مى‌‌گويد هُوَ العَلِىُّ الْعَظِيم(61)، و ما حقيقت و كنه علوِّ مرتبه وجودى، و حقيقت عظمت خدا را درك نمى‌‌كنيم و بايد آن را به وسيله محكمات قرآن، مانند لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىء(62)، تفسير كنيم تا دچار بدفهمى و تفسير نابجا نشويم. آيه اول مى‌‌گويد خدا بالا و بزرگ است و در آيه دوم مى‌‌گويد توجه داشته باشيد خدا مانند و مثل ندارد؛ يعنى هر نوع علوِّ مرتبه و بزرگى براى خدا تصور كنيد علوّ و بزرگى خدا را درك نكرده‌‌ايد؛ زيرا خدا از آن بالاتر است.
در باب صفات خدا نيز امر بدين منوال است. آن‌‌گاه كه گفته مى‌‌شود خدا عالم است، خدا قدرت دارد، بديهى است حقيقت علم در مورد خداوند، فراتر و غير از آن معنايى است كه درباره انسان با ادراك صورت‌‌هاى ذهنى در ذهن حاصل مى‌‌شود. امّا حقيقت علم يا قدرت خدا چيست، و به طور كلى حقيقت اوصاف خدا چيست، مطلبى است كه جز براى خدا كه ذاتش عين علم و عين حيات و قدرت است قابل فهم نيست.
خداى متعال نيز براى راهنمايى بشر به خود و اوصاف خداوندى‌‌اش همين الفاظى كه