صفحه ١٨٠

إِذَا جَاءكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ ؛(149) هنگامی که منافقان نزد تو آیند میگویند: ما شهادت میدهیم که به یقین تو رسول خدایی، و خداوند میداند که تو رسول او هستی، و خداوند شهادت میدهد که به راستی منافقان دروغ گو هستند [و به گفته خود ایمان ندارند].
اما هرگز در تاریخ نیامده است که رسول گرامی اسلام منافقان را از جمع مسلمانان بیرون رانده باشد؛ چرا که اسلام ظاهری با کفر باطنی متفاوت است. بنابراین اگر کسی بداند عملی مستحب است، اما هیچ گاه آن عمل را انجام ندهد، زیانی به ایمانش وارد نمی شود، ولی اگر گفت: من این عمل مستحب را قبول ندارم، در حقیقت از کفر باطنی خویش خبر داده است. حال که انکار یک حکم استحبابی موجب کفر میشود، آیا انکار امری که پیامبر صلی الله علیه و آله در حضور همه مسلمانان برای آن بیعت گرفته است موجب کفر نمی شود؟! مقصود حضرت زهرای مرضیه علیها السلام از کفر چنین کفری است؛ بدین معنا که متخلفان از امر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ایمان مطلق را از دست داده اند و از دست دادن ایمان مطلق به معنای وارد شدن به وادی کفر است: أُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا؛(150) «آنها حقیقتا کافرند».
از این معنای کفر بسیار غفلت میشود. از این رو برخی اشکال میگیرند که چگونه شما برخی مسلمانان را کافر میدانید؛ در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را مسلمان میدانست؟ پاسخ این اشکال با معنایی که برای کفر بیان کردیم روشن میشود. کفر در اینجا به معنای کفر باطنی است. اگر کسی بداند که خداوند حکمی را تشریع فرموده است و آن را انکار کند در باطن کافر است و در قیامت