صفحه ٢١١

3- أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُيَسِّرِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ قَالَ لِي يَا مُيَسِّرُ ادْعُ وَ لَا تَقُلْ إِنَّ الْأَمْرَ قَدْ فُرِغَ مِنْهُ إِنَّ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْزِلَةً لَا تُنَالُ إِلَّا بِمَسْأَلَةٍ وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً سَدَّ فَاهُ وَ لَمْ يَسْأَلْ لَمْ يُعْطَ شَيْئاً فَسَلْ تُعْطَ يَا مُيَسِّرُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ بَابٍ يُقْرَعُ إِلَّا يُوشِكُ أَنْ يُفْتَحَ لِصَاحِبِهِ.


3- ميسر بن عبد العزيز گويد: حضرت صادق عليه السلام بمن فرمود: اى ميسر دعا كن و مگو كه كار گذشته است و آنچه مقدر شده همان شود (و دعا اثرى ندارد)، همانا نزد خداى عزوجل منزلت و مقامى است كه بدان نتوان رسيد جز بدرخواست و مسئلت، و اگر بنده اى دهان خود ببندد و درخواست نكند چيزى باو داده نشود، پس درخواست كن تا بتو داده شود،اى ميسر هيچ درى نيست كه كوبيده شود جز اينكه اميد آن رود كه بروى كوبنده باز شود.
 شرح-  مجلسى (ره) گويد: اينكه فرمود: «و مگو كه كار گذشته است» اين نهى امام عليه السلام از اين گفتار دو وجهه دارد: يكى آنكه اين گفتار باطل است زيرا اين گفتار يهود و برخى از حكماء است بلكه بايد ايمان به بداء داشت و باينكه خداوند سبحان هر روز در كارى است، و هر چه خواهد محو كند و هر چه بخواهد ثبت كند و قضا و قدر مانع دعا نيستند چون تغيير در لوح محو و اثبات ممكن است، گذشته از اينكه خود دعاء نيز از اسباب قضا و قدر است و امر بدعاء نيز از همانها است.
 ديگر اينكه درست است كه علم خداوند بهر چه تعلق گرفته همان شود ولى اين مانع از دعا نيست و اينكه امام عليه السلام او را از اين گفتار نهى فرموده يعنى نهى از اينست كه اين كلام را (كه در جاى خود صحيح است) مانع از دعاء قرار ندهى - كه سبب اعتقاد بر بى فائده بودن دعاى تو شود، و حاصل جوابى كه حضرت از آن فرموده است بدو وجه برگردد:
 اول اينكه: دعا بخودى خود مطلوبست چون عبادت بزرگيست و بمقام بلندى انسانرا نزد خدايتعالى رساند كه جز بوسيله دعا و زارى رسيدن بدان ممكن نيست.
 دوم اينكه مقدرات گاهى كم و زياد ميشود و بسا باشد كه بواسطه شرطى از ميان برود مثلا در تقدير خداوند عمر كسى سى سال گذشته است بشرط اينكه صله رحم نكند و اگر كرد شصت سال مقدر شده، و روزيش در فلان روز بيكدرهم مقدر شده اگر دعا نكند و بيشتر درخواست نكند، و اگر دعا و درخواست كرد دو درهم مقدر شده و هم چنين ساير چيزها، و حاصل اينكه براى وجود تمام كاينات و عدم آنها شرائط و اسبابى است و خداى سبحان نخواسته است كارها را بدون اسباب انجام دهد، و از جمله اسباب براى برخى از چيزها دعا است كه اگر دعا نكند آن چيز بدو داده نشود؟
 و اما علم خداوند پس آن تابع معلوم است و علت پيدايش چيزى نگردد، و قضا و قدر حتمى و لازم نيستند و گرنه ثواب و عقاب و امر و نهى باطل گردند چنانچه از اميرالمؤمنين عليه السلام گذشت، سپس كلامى از غزالى و ديگران در اينباره نقل كند كه ايراد آن از وضع و شرح و ترجمه ما بيرون است.