صفحه ١٤٣

مِنْكُمْ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ أَوْضِحْ لِي فَقَالَ الَّذِينَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) فِي آخِرِ خُطْبَتِهِ يَوْمَ قَبَضَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ إِنِّى قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِى مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِى أَهْلَ بَيْتِى فَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَهَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ مُسَبِّحَتَيْهِ وَ لَا أَقُولُ كَهَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ الْمُسَبِّحَةِ وَ الْوُسْطَى فَتَسْبِقَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لَا تَزِلُّوا وَ لَا تَضِلُّوا وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ فَتَضِلُّوا.
 2- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِيمَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُطْلِقُوا تَعْلِيمَ الشِّرْكِ لِكَيْ إِذَا حملوهم علیه لم یعرفوه.


 كردم: اى اميرمؤمنان خدا مرا بفدايت كند برايم واضح كن (و آشكارتر بيان فرما) فرمود: آنانكه رسول خدا (ص) در آخرين خطبه اش روزى كه خداى عزوجل قبض روحش فرمود (و او را بنزد خودش برد) فرمود: من همانا دو چيز در ميان شما ميگذارم كه پس از من هرگز گمراه نشويد تا ماداميكه بآندو چنگ زنيد: كتاب خدا، و عترتم كه اهل بيت (و خاندان) منند زيرا خداى لطيف و آگاه بمن سفارش كرده كه آندو از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند، مانند اين دو (انگشت كه با هم برابرند) و هر دو انگشت سبابه خود را بهم چسباند و نمى گويم مانند اين دو انگشت و انگشت سبابه و وسطى را بهم چسباند يعنى با هم برابرند و اينطور نيست) كه يكى بر ديگرى پيش باشد (و جلو افتد) پس بهر دوى اينها چنگ زنيد تا نلغزيد و گمراه نشويد، و برايشان جلو نيفتيد كه گمراه شويد.
 2- حضرت صادق عليه السلام فرمود: همانا بنى اميه براى مردم تعليم ايمان را آزاد گذاردند و تعليم شرك را آزاد نگذاردند، زيرا اگر مردم را بر آن وادار مى كردند آنرا نمى پذيرفتند.
 شرح-  مجلسى (ره) از پدر شيخ بهايى قدس سره نقل كند كه گفته است: در معنى اين حديث گفته اند: مقصود اين است كه بنى اميه مردم را آزاد گذاردند و آنها را بياد گرفتن ايمان وادار نكردند و از اين زحمت آنان را فارغ كردند، زيرا اگر بر آن وادارشان مى كردند و رنج آنرا بآنان تكليف مى داشتند آنرا نمى شناختند، زيرا ايمان عبارت از (شناسائى) اهل بيت بود و بنى اميه دشمن اهل بيت بودند و چگونه مردم را بياد گرفتن چيزى وادار مى كردند كه سبب زوال دولت و سلطنت آنها بود بخلاف شرك كه منافاتى با سلطنت آنها نداشت، سپس مجلسى (ره) گويد: و پوشيده نماند كه اين معنى دور است بلكه ظاهر اينست كه مقصود امام عليه السلام اين بوده كه آنها چيزى كه مردم را از اسلام بيرون برد يادشان نمى دادند (و بصرف دستورات اوليه اسلام و كلياتى اكتفا مى كردند و اگر آنچه موجب شرك مى شود و مردم را از دين بيرون