صفحه ١٠٨

حَسَبَ مَا هُوَ فِيهِ وَ لَوْ عَلِمَ حَسَبَ مَا هُوَ فِيهِ مَاتَ خُفَاتاً مِنَ الْهَوْلِ وَ الْوَجَلِ وَ الْغِرَّةَ تَقْصُرُ بِالْمَرْءِ عَنِ الْعَمَلِ وَ الْحَفِيظَةُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْكِبْرِ وَ الْفَخْرِ وَ الْحَمِيَّةِ وَ الْعَصَبِيَّةِ فَمَنِ اسْتَكْبَرَ أَدْبَرَ عَنِ الْحَقِّ وَ مَنْ فَخَرَ فَجَرَ وَ مَنْ حَمِيَ أَصَرَّ عَلَى الذُّنُوبِ وَ مَنْ أَخَذَتْهُ الْعَصَبِيَّةُ جَارَ فَبِئْسَ الْأَمْرُ أَمْرٌ بَيْنَ إِدْبَارٍ وَ فُجُورٍ وَ إِصْرَارٍ وَ جَوْرٍ عَلَى الصِّرَاطِ


 شهوت خود را تعديل نكند در پليديها فرو رود، و هر كه سركشى كند بدون برهان و از روى عمد خود را گمراه كند.
 و سهل انگارى بر چهار شعبه است: بر فريب (خوردن برحمت حق سبحانه و غفلت از شيطان)، و آرزو، و ترس و بيم (از غير خدا) و امروز و فردا كردن، و اين براى آنستكه ترس و بيم (از غير خدا) راه حق را ببندد، و امروز و فردا كردن موجب كوتاهى در عمل گردد تا (آنگاه كه) مرگ او برسد، و اگر آرزو نباشد (شخص) بحساب خود برسد، و اگر حساب كار خود را بداند و از هراس و ترس بمرگ ناگهانى بميرد، (و فريب رحمت حق خوردن) دست انسان را از عمل كوتاه كند.
 مجلسى (ره) در شرح «حسب ما هو فيه...» گويد: «حسب» بتحريك بمعناى رسيدن بحساب و اندازه و شماره و آنچه در آنست از عمر و عمل و اين اشاره است بگفتار پيغمبر (ص) كه فرمود: بحساب خودتان برسيد پيش از آنكه بحساب شما برسند، تا آنكه گويد: و حاصل اينكه اگر آرزو و غفلتى كه لازمه اوست در كار نبود بحساب عمر خود و آنچه از آن صرف كرده و گناهانى كه كسب كرده مى رسيد، و مى انديشيد كه ممكن است بزودى مرگش فرا رسد و دست خالى از عمل و توشه بآخرت رود، و درباره سختيهاى مرگ و هراسهاى پس از آن و دشواريهاى قيامت و كيفرهاى سختى كه در انتظار اوست انديشه و تفكر مى كرد، حقش اين بود كه از ترس و دهشت فجأه كند و ناگهان بميرد چنانچه همام آنگاه كه اوصاف مؤمنين را شنيد ناگهان (بروى زمين افتاد) و جان داد اين آرزو استكه انسان را از تمام اين افكار و انديشه ها باز دارد، و از اينجا روشن شود كه در مقدارى از آرزو و غفلت حكمت نظام نوع انسان و بقاء عالم نهفته است ولى زياده روى در آن موجب شقاوت در آخرت گردد، و بر گرديم بدنباله حديث كه امير المؤمنين عليه السلام فرمود:).
 و خشم ورزى بر چهار شعبه است، بر كبر، و فخر (كردن بحسب و نسب و غير اينها)، و حمیت(یعنی نخوت و) غیرت، و تعصب(که هر دوی اینها دنباله کبر است)  پس هر كه كبر ورزد بحق پشت كند، و هر كه فخر كند (بر خود بنازد) نافرمانى كرده (يا دروغ گفته و خلاف كرده) و هر كه حميت كشد بگناهان اصرار ورزد (و بواسطه حميت بنظائر فحاشى و آدمكشى و جنايات ديگر دچار گردد) و هر كه تعصب او را فرا گيرد ستم كند (يا از راه راست منحرف شود)، پس چه بدچيز است خشم ورزى كه ميان پشت كردن بحق و نافرمانى و اصرار بر گناه و انحراف را از راه راست قرار گرفته است. (اين معنى بنا بر توضيحى استكه آخر حديث بيايد).