صفحه ٢١٦

فاطمه علیها السلام بیان میکند که به راستی اوصافی عجیب است. طبیعی است که اگر بخواهند خشم کسی را فرو بنشانند و فضا را لطیف و دوستانه نشان دهند باید از همین شیوه استفاده کنند. وی که ادامه بحث را به صلاح نمی بیند این گونه ادامه میدهد: « لا اَبْعَدُ صَوابَکِ وَ لا اُنْکِرُ خِطابَکِ، هؤُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنی وَ بَیْنَکِ قَلَّدُونی ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَیْرَ مَکابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِکَ شُهُودٌ.» من بر حق بودن تو را دور نمی شمارم و سخنان تو را انکار نمی کنم. این مسلمانان اند که بین من و بین تو هستند. آنچه به گردن گرفتنم اینان به گردنم انداختند و آنچه را گرفتم با موافقت همگی و زورگو و خودرای و منفعت طلب نبودم و اینان بر این مطلب شاهدند».
در برخی نسخه ها(177) که صحیح تر به نظر میرسد آمده است: «لا ادلی بجوابک، و لا ادفعک عن صوابک» در مقام پاسخ تو بر نمی آیم و بر حق بودن تو را رد نمی کنم». به هر حال مقصود وی این است که قصد ندارد در برابر سخنانی که فاطمه علیها السلام بیان فرمود بحث را ادامه دهد و در عین حال، ادعا میکند که این سخنان را صادق میداند و آنها را تکذیب نمی کند. در حقیقت هنگامی که وی میبیند در برابر آیات قرآن کریم و سخنان حضرت زهرا علیها السلام پاسخی قانع کننده ندارد و فضای مجلس اقتضا نمی کند که مسئله بیش از این ادامه یابد، بهترین راهکار را قرار دادن حضرت روبه روی مسلمانان میبیند. پس چنین وانمود میکند که چون همه مردم با خلافت وی موافقت کرده اند، کار وی درست بوده است. امیر مومنان علیه السلام در تشریح این جریان میفرمایند: «برای گرفتن خلافت از ما و غصب فدک به اجماع مسلمین استناد کردند و گفتند که امت اسلامی بر خطا اتفاق نمی کنند».