صفحه ٢١١

وقتى به قفقاز مى‌رسد، پس از آن كه ديدارها و رفت و آمد دوستان و خويشان به منزل او تمام مى‌شود، با خانواده اش به گفت وگو مى‌پردازد و جريان سفر و از دست دادن و دوباره به دست آوردن هميانش را نقل مى‌كند. زنش مى‌گويد: چگونه هميانت در جدّه به دريا افتاد و تو آن را در قم به دست آوردى؟! آيا وقتى در قم سراغ هميانت رفتى، از تو نشانىِ اجناس داخل آن را نپرسيدند؟ گفت: خير. من به درِ خانه ميرزا رفتم و... ناگهان ميرزا از اندرونِ خانه، خادم را صدا زد و هميان را به او داد تا به من بدهد. زنش گفت: آخر چطور نامت را نپرسيد؟! او از كجا مى‌دانست كه تو درِ خانه را زده‌اى؟! او از كجا مى‌دانست كه چه كارى دارى؟! و اصلا چطور هميان تو سر از خانه ميرزاى قمى در آورده بود؟!
مرد قفقازى تازه متوجّه شد كه چه كرامت بزرگى از ميرزا صادر شده و او غافل بوده است؛ از اين رو بسيار ناراحت و متأسّف شد. زنش نيز او را سرزنش كرد كه چطور چنين كرامتِ عظيمى را از آن مرد الاهى ديدى و حتّى داخل خانه نرفتى كه او را ببينى و دستش را ببوسى و همين طور هميان را گرفتى و آمدى؟! آن مرد تصميم گرفت زندگى اش را در قفقاز رها كند و به قم بيايد و مقيم قم و خادم خانه ميرزا(رحمه الله) شود. روزى كه به قم رسيد، دريافت كه ميرزا رحلت كرده و مردم بدن مطهّر او را تشييع مى‌كنند. او نيز به جمع تشييع كنندگان ملحق شد وگريست و بر سر و سينه مى‌زد و پس از به خاك سپارى ميرزا تصميم گرفت در مجاورت قبر مطهّر او سكنا گزيند و خادم مقبره آن جناب شود. مرد قفقازى، عاقبت دار فانى را وداع گفت و او را پايين قبر ميرزا اعلى اللّه مقامه دفن كردند.
آرى، پيروان واقعى امامان(عليهم السلام) نيز مى‌توانند به درجه‌هايى از ولايت، امامت و پيشوايى امّت دست يابند:
وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ؛(1) و ما مى‌خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم.
به فرموده خداوند رحمان در سوره فرقان، يكى از درخواست‌هاى بندگان ويژه او چنين است: