انسان بايد تا حدّى باشد كه اگر خواست، بتواند در برابر سخن پيامبر خدا هم عصيان كند يا برعكس، به سخنان پيامبران الاهى عمل كند. در هر حال، انسان انتخابگر بايد بتواند هر دو راه را برگزيند و نبايد در انتخاب او محدوديتى وجود داشته باشد؛ پس در زمينه گزينش راههاى متعدّد، به غير از عواملى كه انسان را به طرف كارهاى خير و سعادت دعوت مىكند، بايد عوامل ديگرى نيز وجود داشته باشد تا در جامعه تساوى برقرار شود.
حكمت غيبت امام دوازدهم(عليه السلام)
امروز پس از هزار و چند صد سال، اگر كسى بخواهد بفهمد، اساس و محور اصلى آن چه بر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نازل شد چه بوده است مىتواند براى پرسشهاى خويش، پاسخ درست و قانع كنندهاى بيابد؛ امّا هدف ديگرى نيز وجود دارد. اگر گروهى از انسانها راه درست را برگزيدند و خواستند راه پيامبر و امامان معصوم(عليهم السلام) را ادامه دهند، آن وقت است كه امام به غير از راهنمايى امّت خود، وظيفه راهبرى را نيز برعهده مىگيرد. امام تا كنون راه جهنّم و بهشت را به امّت نشان مىداد تا مردم راهها را بشناسند و بتوانند برگزينند؛ ولى حالا كه راه را انتخاب كرده اند و مىخواهند جامعه اسلامى را تشكيل دهند، امام بايد رهبرى و امامت جامعه را عهده دار شود و مردم را به سوى كمال و سعادت پيش برد و در طول مسير، مديريت اين جامعه را بر عهده بگيرد؛ براى مثال، وقتى مردم كوفه حاضر شدند با اميرمؤمنان على(عليه السلام) بيعت كنند، حضرت فرمود:
لَولاَ حُضوُر الحاضِرِ وَ قيامُ الحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ...لأَلقَيتُ حَبلَهَا عَلى غَارَبِها(1).
من تا به حال مهار شتر خلافت را روى دوش شتر انداخته بودم تا هر طرف كه مىخواهد برود؛ امّا حالا كه با من بيعت كرده و حاضر شده ايد مرا در امر خلافت يارى كنيد، حجّت بر من تمام شد. حالا وظيفه من اين است كه مديريت جامعه را بپذيرم.
فقط براى دو امام معصوم(عليهما السلام) زمينههاى حكومت فراهم آمد كه نخستين آنها اميرمؤمنان(عليه السلام) بود كه در چهار سال و نُه ماه آخر زندگى اش به خلافت رسيد، و ديگرى،
آفتاب ولایت
فلسفه غیبت