مردمك را تنظيم كند؛ پس براى برقرارى ارتباط با جهان بيرون به چشم نياز داريم تا نور را تنظيم كند.
اگر كسى به هدفدار بودن آفرينش انسان معتقد نباشد، دگرگونىهاى جهان را اتّفاقى مىپندارد و مىگويد چشم و بخشهاى گوناگون آن، اتّفاقى پديد آمده است. از چنين ديدگاهى، بحث از فلسفه وجود چشم و اجزاى آن بيهوده است. فلسفه وقتى مطرح مىشود كه بدانيم هدفى در كار است. هدفدار بودن چيز را مىتوان با عقل تشيخص داد. عقل انسان درك مىكند كه ساختمان دقيق چشم و وجود اقسام سلولهاى عجيب با كاربردهاى گوناگون در اين دستگاه، بيهوده و بى هدف نيست. اگر كار چشم و اجزاى آن را تصادفى بدانيم، جايى براى فلسفه انقباض و انبساط مردمك چشم باقى نمى ماند. مردمك چشم به چشم مربوط است و خود چشم نيز به دستگاه بينايى ارتباط دارد و دستگاه بينايى نيز با نظام عصبى مغز مرتبط است و به طور كلّى، بدن انسان به صورت نظام پيچيده در نظر گرفته مىشود. در اين نظام است كه انقباض و انبساط مردمك چشم معنا مىيابد. اگر ما فقط مردمك چشم را درون آزمايشگاه گذاشته، در پى فلسفه وجودى آن باشيم و فراموش كنيم كه مردمك چشم، جزئى از چشم است، پاسخى براى اين پرسش نخواهيم يافت.
هدف از آفرينش
اگر بخواهيم فلسفه وجودىِ انسان را بشناسيم، به اين نتيجه مىرسيم كه كلّ جهان هستى نظامى عظيم است و اجزاى انسان نيز جزئى از اين نظام بزرگ به شمار مىرود. تمام اجزاى اين نظام بزرگ با هم متّصل بوده، ارتباط دارند و هركدام از آنها يك نظام مستقل به شمار مىآيند؛ ولى رابطه بين آنها آن قدر نزديك است كه كلّ آنها به صورت مستقل، يك نظام كامل را تشكيل مىدهند.
اگر بخواهيم بحث را گسترش دهيم، بايد مسير كاملى از مباحث فلسفه الاهى را بپيماييم تا جهان را به صورت نظام كامل در نظر بگيريم و اين پرسش را مطرح كنيم كه چرا خدا
آفتاب ولایت
فلسفه غیبت