صفحه ١٣٤

به محضر امام صادق(عليه السلام) شرفياب شديم. شنيديم كه امام(عليه السلام) با ناراحتى و غضب مى‌فرمود: عجب از مردمانى كه مى‌پندارند ما از غيب مطّلعيم؛ در حالى كه علم غيب را جز خداوند نمى داند! همانا گاهى كنيز خود را مى‌طلبم؛ در حالى كه نمى دانم در كدام حجره از خانه است [به گونه‌اى سخن گفت كه مقتضاى فهم و معرفت حاضران در جلسه بود]. هنگامى كه حضرت از جايش برخاست و به اندرون خانه رفت، من و ابوبصير و ميسر نيز به دنبال آن جناب به داخل خانه رفتيم و عرضه داشتيم: خداوند، ما را فداى تو گرداند! شنيديم كه در امر كنيزتان چنين و چنان مى‌گفتيد؛ در حالى كه ما از علم فراوان شما آگاهيم و آن را به علم غيبى كه خاصّ خداوند است، نسبت نمى دهيم.
حضرت فرمود:اى سدير! آيا اين آيه را در كتاب خدا يافته‌اى كه مى‌فرمايد: قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ؛(1) كسى كه دانشى از كتاب داشت، گفت: پيش از آن كه چشمت را برهم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد.
گفتم: فدايت شوم.اين آيه را گاهى خوانده ام.
فرمود: آيا آن مرد را مى‌شناسى و آيا مى‌دانى كه نزد او چه مقدار از «علم الكتاب» وجود داشت؟!
گفتم: شما آگاهم كنيد تا بدانم.
فرمود: به اندازه قطره‌اى از باران در دريايى سبز. پس نسبت علم او به «علم الكتاب» چگونه است؟!
گفتم: چه بسيار اندك و ناچيز است!
پس به من فرمود:اى سدير! چه بسيار است اين علم براى كسى كه خداوند علم او را به «علم الكتاب» نسبت داد! اى سدير! آيا اين آيه را نيز در كتاب خداوند عزّ و جلّ يافته‌اى كه مى‌فرمايد: قُلْ كَفى بِاللّهِ شَهِيداً بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ؛(2) بگو براى شهادت و حكم راندن بين من و شما، خدا و كسى كه علم كتاب نزد او است، كفايت مى‌كند.