صفحه ١٤٣

فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ «8» فَذلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ «9» عَلَى الْكافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ «10» ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً «11» وَ جَعَلْتُ لَهُ مالًا مَمْدُوداً «12» وَ بَنِينَ شُهُوداً «13» وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيداً «14»
پس هنگامى كه در صور دميده شود. پس آن روز، روز سختى است. بر كافران آسان نيست. مرا واگذار با آن كه خود به تنهايى آفريدم. و به او مالى پيوسته و در حال فزونى دادم. و پسرانى كه در كنارش حاضرند. و براى او اسباب كاميابى را به طور كامل آماده كردم.

نكته ها:
 «ناقور» چيزى است كه براى ايجاد صدا بر آن مى كوبند، همچون طبل و يا در آن مى دمند همچون شيپور و مراد از آن در اينجا همان نفخ در صور است كه در آيات ديگر مى فرمايد:
 «فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ» «1»* به نوك پرندگان «منقار» گويند، چون وسيله كوبيدن و سوراخ كردن است و صداى شيپور، گويا گوش را سوراخ مى كند و در مغز فرو مى رود.
در قرآن، به دو نفخ در صور تصريح شده است: نفخه ى اوّل كه در اثر آن همه مى ميرند و نفخه ى دوم كه در اثر آن دوباره همه زنده مى شوند.
در نزديكى مسجدالحرام مركزى به نام «دارالنّدوه» بود كه مشركان براى مشورت در آن جمع مى شدند. وليد بن مغيره كه فردى سرشناس و به داشتن عقل و درايت معروف بود، در مجلسى در آن مركز گفت: بياييد براى مقابله با محمّد، حرف هاى خود را يكى كنيم و به زائران كعبه درباره محمّد يك پاسخ بدهيم. يك نفر گفت: مى گوييم: محمّد شاعر است، ديگرى گفت: مى گوييم: او كاهن است، سوّمى گفت: مى گوييم: او مجنون است. وليد چهره در هم كشيد و گفت: ما شعرهاى بسيارى شنيده ايم امّا سخن محمّد شباهتى به شعر ندارد، و در او اثرى از جنون نيست و كلامش نيز با كاهنان