صفحه ٢٣١

عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سِتَّةُ أَشْيَاءَ لَيْسَ لِلْعِبَادِ فِيهَا صُنْعٌ الْمَعْرِفَةُ وَ الْجَهْلُ وَ الرِّضَا وَ الْغَضَبُ وَ النَّوْمُ وَ الْيَقَظَةُ
 

 بَابُ حُجَجِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ

 1-  مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ الْمَحَامِلِيِّ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ لَيْسَ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَنْ يَعْرِفُوا وَ لِلْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُعَرِّفَهُمْ وَ لِلَّهِ عَلَى الْخَلْقِ إِذَا عَرَّفَهُمْ أَنْ يَقْبَلُوا


1-  امام صادق عليه السلام فرمود: شش چيز است كه بندگان را در آن كارى نيست: معرفت و نادانى، خشنودى و خشم، خواب و بيدارى.
 شرح -  مضمون اين خبر بر عنوان باب انطباق ندارد و در بعضى از نسخ كافى فقط كلمه «باب» است و شايد صواب همان باشد، زيرا اين روايت جز در موضوع معرفت يا عنوان باب سابق هم انطباق ندارد، و حاصل روايت اين است كه اين سه موضوع متقابل در وجود انسان بدست خود او نيست بلكه در دست خداست: 1- معرفت و نادانى كه مربوط بروح و عقل انسانست.2- خشنودى و خشم كه باحساسات و صفات اخلاقى او تعلق دارد. 3 -خواب و بيدارى كه به جسم و تنش عارض مى شود. مرحوم فيض گويد: «ذكر عدد شش در اين روايت براى حصر نيست زيرا چيزهاى ديگرى هم كه در اختيار انسان نيست و بدست خداست مى باشد مانند مرض و صحت و گريه و خنده و غيره و داخل كردن آنها را در آنچه در حديث ذكر شده خالى از تكلف نيست، ولى اگر چنانچه ما گفتيم و آن را از ترجمه و شرح چاپ اسلاميه اخذ كرديم، آن شش چيز كه از اصول كيفيات و حالا تند بعنوان مثال براى سه جنبه روح و احساس و تن انسان ذكر باشد، داخل بودن تمام حالات و عوارض در آن بى تکلف است. و اختصاص آنها بتذكر براى اين است كه انسان گمان مى كند اين چیزها در اختيار اوست و گويا منظور حديث اين است كه در وجود خود انسان كه از همه چيز باو نزديكتر است حالات و عوارضى وجود دارد كه در تصرف و اختيار او نيست و تحت اراده و اختيار مدبر و خالق اوست، بشر بايد در اين گونه امور بينديشد و بصانع حكيم و قادر خود پى ببرد. ولى فكر كردن از او و الهام معرفت از خداست.

 

 باب حجت هاى خدا بر خلقش

امام صادق عليه السلام فرمود: براى خدا بر مردم حقى نيست كه بشناسند بلكه براى مردم بر خداست كه بآنها بشناساند و چون بايشان شناسانيد حقى است از خدا بر آنها كه بپذيرند.
 شرح- تا وقتى انسان متوجه نشده كه او را خالق و صانعى است و بايد او را بشناسد يعنى اصلاً در باره خدا اثباتاً يا نفياً فكر نكرده است، خدا را بر چنين بنده ئى حقى نيست كه از او باز خواست كند كه چرا مرا نشناختى، بلكه در اين صورت بر خداست كه بر بنده خود منت نهد و بوسيله بيان و تبليغ فرستادگانش و انزال كتب و صحف و بيدار كردن فكر و عقل بنده اش، خود را باو بشناساند و چون خود را بوى معرفى كرد، بر بنده